معماری با مصالحی از جنس دل

MEHRNOOSH.D

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی که توی حرفاش زیاد میگه بی خیال بیشترازهمهفکرو خیال دارهفقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره. . .
 

honey2009

کاربر بیش فعال
فاصله
عشق های معمولی را از بین می برد و
عشق های بزرگ و جاودانی راشدت میبخشد...
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ستارۀ من بودی...
نخواستی آسمونت بشم....
پــــــــرنده شدی......رفتی....
اینبار منتظر نباش درختت بشم.....
من هنـــــــــــــــــوز همون آسمون بی ستاره ام......

 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]و انسانها به دور خویش میگردند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]حسین پناهی[/FONT]
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=5][FONT=arial,helvetica,sans-serif]همیشه اولین کسی ،
که در لحظه ی باز کردن چشم ،
بعد از خوابی طولانی به ذهنتون خطور می کند ،
یا دلیل خوشبختی شماست ...
یا درد و رنج‌تون ...
[/FONT][/h]
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمهایت سیراب سراب
و نگاهم،

تاول زده از تابش تشنگی

برویم دعای باران بخوانیم ‍.
تو با دل من
من با دل تو

باور کن با لبخند چترهایمان بر می گردیم
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟
مهدی فرجی
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچ كس نمي تواند تشخيص دهــد
كسي كه شانه هــايش تكــان مي خورد
مي خنــدد يا گريـــه مي كند
ما از دور خوشيم
اما از نزديك...
سيل اشك امان مان را بريده است ..
....................
بهرنگ قاسمي
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چه قدر آدرس و نشانی ات را پیدا کردن سخت شده
چه قد حرف زدن از تو هنگامی که نیستی درد آور است
چه قدر یادت آن وقت که یادگاری هایمان را مرور می کنم شیرین است
چه قدر من پر حرفم در توصیفت
چه قدر کم حرف بودی در جواب دادن
چه قدر آبی آسمان زیبا است وقتی این جا یی
چه قدر دوست داشتم که فاصله ها کم بود
چه قدر کم همدیگر را می بینیم
چه قدر کم می آوریم هم را
چه قدر حرف دارم با تو در بی تویی
چه قدر سکوت است این جا، در خود ، در بی تویی
چه قدر تحملم کم شده
چه قدر عادت کرده ام به تو
چه قدر نزدیک بودیم به هم
چه قدر دور شدیم از هم
چه قدر زیاد می دیدم همدیگر را
چه قدر کم میبینیم هم دیگر را
چه قدر توصیف حالم مشکل است
چه قدر غریبم بی تو
چه قدر استوار بودم در کنارت
چه قدر شکننده شدم بی حضورت
چه قدر به یاد کودکی ام می افتادم در زیر چتر نگاه مادرانه ات
چه قدر از کودکی ام دور شدم
چه قدر از خود دور شدم
چه قدر از درون خالی شدم
چه قدر احساس تهی بودن می کنم
چه قدر دوست دارم بیشتر بشناسمت
چه قدر کم می شناسمت
چه قدر صبر کمیاب شده
چه قدر زجر زیاد شده
چه قدر ماجرا داشتیم با هم
چه قدر بی ماجرایی، بی تحرکی، افول، سخت است
چه قدر قله را دوست دارم
چه قدر دوست دارم تو را از این پایین روی قله ببینم
 

honey2009

کاربر بیش فعال
تا زمانی که بتوانم:
بدوم، می دوم
راه بروم، راه می روم
سینه خیز بروم، سینه خیز خواهم رفت.
اما به لطف خدا همیشه پیش خواهم رفت.
While I can run, I'll run;
while I can walk, I'll walk;
when I can only crawl, I'll crawl.
But by the grace of God, I'll always be moving forward.
Cavett Robert

 

honey2009

کاربر بیش فعال
هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...
من هستم و خدا ...
و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...
به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر بزرگ میگفت:
قلبت که بی نظم زد
از همیشه عاشق تری
اشکت که بی اختیار ریخت
از همیشه دلتنگ تری
شبت که با درد گذشت
فکرت از همیشه درگیرتر است
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش دهخدا می‌دانست
دلتنگی …
اشک ….
فاصله ….
بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است “تـــو
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش آدم ها یکم جرات داشتن …
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم … !
 
بالا