معماری با مصالحی از جنس دل

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی،
لبخند خداست به بنده اش
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام مشکلاتو حل میکنه...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


گره بزن ! دلم را به دلت ، آنچنان کور که هیچ دستی برای باز کردنش نباشد !
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه سکوت خوب نیست!

گاهی خرد میشوی زیر بار حرف های نگفته

غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی میزنند!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیازی به عبور از مرزهایِ پیراهنم نیست!


وقتی به پادشاهیِ دست‌هایِ تو


تن داده‌ام!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رازی‌ با من‌ نیست‌...

قلبم‌ کتابی‌ گشوده‌ است‌ !

خواندنش‌ برای‌ تو مشکل‌ نیست‌ ، عشق‌ من‌ !

زندگی‌اَم‌

از روزی‌ آغاز شُد

که‌ دِل‌ به‌ تو دادَم‌ !
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه تـــلـــخ است با بــــغـــض بنویسی​
با خــنـــــده بخوانند...​
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـــمـامـــــ تــرســـمـــ از ایــنــه کـــه...
عــاشـــق کــســی بــشــمـــ و...
تـــو بــرگــردیــــ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــم
يک مــــــــزرعــه مـيخـــــواهـد
يک
تــو
يک
مـــن
و گنـــــــدم زاري طلايـــــــي رنگ
کـه هــوايـش آکنـــده بـا عطــــر نفــس هـاي
تــــــو بـاشـــــــد . . .


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!



 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز


ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ...!


ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...!


ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ... !



ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ !



ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....



ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...



ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....



ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!




خیلی دیر...هه
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک نقطـــــه,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک لبخنـــــد,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک نگــــــــاه,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـک عطر آشنـا,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یــک صــــــــدا,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یــک یـــــــــــاد,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] از درون داغونـــت می کــــند,[/FONT] [FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…![/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستانم گرمي دستانت را مي خواهد پس دستانم را به تو ميدهم

قلبم تپش قلبت را مي خواهد پس قلبم را به تو ميدهم

چشمانم نگاه زيبايت را مي خواهد پس نگاهم از آن توس ت

عشقم تمامي لحظات تو را مي خواهند وبراي با تو بودن دلتنگي ميکنند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدایت میزنم ...

پرستوها لال میشوند .

نگاهت میکنم ...


شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .

دست هایت را

میگیرم ...

خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .

در آغوشت آمدم ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدنت اتفاق قشنگ زندگی ست .

خدا کند این اتفاق بیفتد . . .
با خودت «آمدم» را
بیاور
لحظه‌ها را
خوشـاینـدتر کن.

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
عبور باید کرد و همنورد افق های دور باید شد

عبور باید کرد و همنورد افق های دور باید شد

عبور باید کرد
و هم نورد افق های دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد
من از کنار تغزل عبور می کردم
و موسم برکت بود
و زیرپای من ارقام شن لگد می شد
زنی شنید
کنار پنجره آمد نگاه کرد به فصل
در ابتدای خودش بود
ودست بدوی
او شبنم دقایق را
به نرمی از تن احساس مرگ برمیچید
من ایستادم
و آفتاب تغزل بلند بود
و من مواظب تبخیر خواب ها بودم
و ضربه های گیاهی عجیب رابه تن ذهن
شماره می کردم
خیال می کردیم
بدون حاشیه هستیم


خیال می کردیم
میان متن
اساطیری تشنج ریباس
شناوریم
و چند ثانیه غفلت حضور هستی ماست
در ابتدای خطیر گیاه ها بودیم
که چشم زنی به من افتاد
صدای پای تو آمد خیال کردم باد
عبور می کند از روی پرده های قدیمی
صدای پای ترا در حوالی اشیا
شنیده بودم
کجاست جشن خطوط ؟
نگاه کن به تموج ‚ به انتشار تن من
من از کدام طرف می رسم به سطح بزرگ ؟
و امتداد مرا تا مساحت تر لیوان
پر از سطوح عطش کن
کجا حیات به اندازه شکستن یک ظرف
دقیق خواهد شد
و راز رشد پنیرک را
حرارت دهن اسب ذوب خواهد کرد
و در تراکم زیبای دست ها یک روز
صدای چیدن یک خوشه رابه گوش شنیدیم
و در کدام زمین بود
که روی هیچ نشستیم
و در حرارت یک سیب دست و رو شستیم ؟
جرقه های محال از وجود برمی خاست
کجا هراس تماشا لطیف خواهد شد
و ناپدیدتر از راه یک پرنده به مرگ
و در مکالمه جسم ها ‚ مسیر سپیدار
چه قدر روشن بود
کدام راه مرا می برد به باغ فواصل
عبور باید کرد
صدای باد می آید عبور باید کرد
و من مسافرم ای بادهای همواره
مرابه وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به کودکی شور آب ها برسانید
و کفش های مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی
خضوع کنید
دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهایی
دریچه های شعور مرا به هم بزنید
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور هیچ ملایم را
به من نشان بدهید
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به جایی رسیده ام که گاهی حتی فکر کردن به کسی دیگر محال است ، اینکه دل ببندم به دلی دیگر یک خواب است ، برای من بوسه از لبی دیگر حرام است!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خودم را به کدام راه بزنم که بی خیالی همه غم ها در دلم را بپوشاند؟؟؟
اما بی خیال شدن از همه چیز ممکن است جز تو!
فکر میکنم کسی دیگرم
و یک تنهای بی نشان میشوم !



 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد…
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ
همیشه باید کسی باشد
همیشه....
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی پای کسی میمانی ....


که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......


فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....


پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...


که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....


لایک ....
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی میرسد که زبانم بند می آید از گفتن حرفها ،
و حتی یک کلام!
و میگویم ای کاش روزی نمی آمد که بخواهم در وصف تو بگویم
( ای کاش ….)
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیهوده میگردم به دنبالت، وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ، مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
رؤياهايم نيز با من غريبه شده اند ... هروقت سراغشان را ميكيرم خيالى بودنشان را به رخم ميكشند‏!‏
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
میشه باهات حرف بزنم نگو سرت شلوغ ِ باز
یه چند دقیقه وقتتو
به من بده باهام بساز
خیلی مزاحم نمیشم ایندفه بار ِ آخره میدونی چند هفته شده
دلم ازت بی خبره؟!
میدونی چند هفته شده؟!
.
سراغم و بگیر انقده بد نباش چقد عوض شدی
واسه ی ِ دلخوشی حال ِ منو و بپرس
حالا که بی خودی
از کی عوض شدی؟!
چه دوری از خودت
تو داری میگذری چجوری از خودت؟!!!!
سراغم و بگیر ... سراغم و بگیر
.
.
.
میشه باهات حرف بزنم از این سکوت عاصی شدم
ناراحتم تنگه دلم
ببین.چه احساسی شدم

می خوام بازم ببینمت حتی شده چند ثانیه
اونی که آرومت میکرد
حالا خودش طوفانی ِ

.
سراغم و بگیر انقده بد نباش چقد عوض شدی
واسه ی ِ دلخوشی حال ِ منو و بپرس
حالا که بی خودی
از کی عوض شدی؟!
چه دوری از خودت
تو داری میگذری چجوری از خودت؟!!!!
سراغم و بگیر ... سراغم و بگیر
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام
از کجا میدانستم اهل دل نیستی ؟؟
عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی
از کجا میدانستم که تنها میشوم ؟؟
من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم...!
بیهوده میگردم به دنبالت ،
با وجود تمام بی محبتی هایت ،
باز هم میخواهمت….

 
بالا