معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که باران بی بهانه میبارد
وقتی که تو در کنارم نیستی
وقتی که غریبانه به تو می‌اندیشم
وقتی که صادقانه برای دیدارت اشک میریزم
در میان دلتنگیهایم...
فریاد میزنم،

دوستت دارم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دیوانگی در من بالا زده....


نه سکوت....


نه موسیقی....


نه حتی سیگار....


هیچ چیز و هیچ چیز....


این دیوانگی را تسکین نمیدهد....


جز عطر تنت ....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشبختی یعنی در کنار هم بودن در یک روز بهاری

خوشبختی یعنی یک روز بارانی ، من و تو زیر یک چتر تو کوچه باغی ها .

خوشبختی یعنی استشمام زندگی در کنار تو .

خوشبختی یعنی همین.


من خوشبختم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نـــَـه خـــورشیــــد !

نـــَـه مـــاه !

روزِگــــارِ مـــَـــن . . .

بــا گــــردشِ نــگـــاه ِ تـــــ
ـــــو

مـــے چــرخــد . .





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نـِمیـבآنـَـم چـِشمآنـَتـــــــــــــ ــــــ

بـآمــَـטּ چـِـہ میـکــُنـב

وَقـتــے* کــِہ نـِـگاهَـــم میکـُنے

*

چـِنـآטּ בِلـــــ ــــــَ ـم اَز شِیطَنَتــــــــ نِگــآهَـت

میلَـــــرزَב...!


ڪـِـہ حِـــس میکـُنـَـــم چـِقـَــــבر زیـبـآستـــــ

فــَــدا شـُـدטּ بـــَـراے* چــِشـم هـآیـے*ڪـِـہ

تـَـمـــــآمבُنیــآستــــ ـ..

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


♥اولین تو بودی♥
♥آخرین هم تو خواهی بود♥
♥نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم♥
♥انتظار بارانت سخت هم باشد♥
♥فقط به خیال آمدنت♥
♥خیس خیسم♥

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم جشنی بگیرم
به وسعت وشکوه تنهایمان
شلوغش نمیکنم
من و تو حضورمان کافیست
نمیخواهم چشمی بر با هم بودنمان خیره شود
میخواهم کمی برای هم دلبری کنیم
دعوتم را قبول کن ساعت دوست داشتن ::کنار ساحل دریا
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

صدایت درگوشم زمزمه می شود

نگاهت درذهن مجسم ...

ولی من

تـــــــو را

می خواهم

نه خیالت را ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،

بگذار در گوشت بگویم

میـــخواهــمــــــــت ” …

این خلاصه ی ،

تمام حرفای عاشقــ ــانه دنـــیاست …!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فاجعــــه يعنى

آنقدر در تو غــرق شـــده ام

که از تلاقـــى نگاهـــم با ديگرى احســـاس خيانــت ميـــکنم!

عشـــق يعنى همين...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها بهانه . . .

دوست داشتن توست

که این چنین

انگشتان خسته و بی رمقم را

برای نوشتن واژه ها می چرخاند . . . .

:heart:


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻧـﯿـﺎﺯﯼ ﻧـﯿـــﺴـﺖ ﺍﯾـﻨـﻬﻤـﻪ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺑـﺴـﺎﺯﯼ ﻭ ﭘُـﻠـﻬـﺎﯼ
ﭘـُﺸـﺖِ ﺳَـﺮَﺕ ﺭﺍ ﺁﻭﺍﺭﮐُـﻨـﯽ
ﻭﻗـﺘـﯽ ﻧـﯿـﺴـﺘـﯽ ، ﻫَـــﺮ ﮐُﺠــﺎﯼ ﺩُﻧـﯿـﺎ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺷـﯽ ، ﺩَﺭ ﺩﻭﺭ
ﺩَﺳـﺘﻬــﺎ ، ﺑـَﺮﺍﯼ ﻣـَــﻦ ﻓَـﺮﻗـﯽ ﻧِـﻤـﯿﮑﻨـﺪ ،
ﻣﯿـﺘـﻮﺍﻧـَﻢ ﺩَﺳـﺖِ ﺳــﺎﯾـﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑـِﮕـﯿـﺮﻡ ﻭ ﺑـﺎ ﯾـﺎﺩﺕ ﻗَـﺪَﻡ
ﺑِـﺰَﻧَﻢ !.
ﺁﻫــــﺎﯼ ﺗــــــــﻮ ...
ﻧﺒــﺎﺷـﯽ ﻫَـﻢ ،
ﻣَـﻦ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺩﯾــــﻮﺍﻧـــﻪ ﻭﺍﺭ
ﺩﻭﺳـْــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تویی تویی به خدا، این که از دریچه ی ماه نگاه میکند

از مهر و با منش سخن است

تویی که روی تو مانند نوگلی شاداب

میان چشمه ی مهتاب بوسه گاه من است

تویی تویی به خدا، این تویی که در دل شب

مرا به بال محبت به ماه می خوانی ،

تویی تویی که مرا سوی عالم ملکوت

گهی به نام و گهی با نگاه می خوانی

تویی تویی به خدا، این دگر خیال تو نیست

خیال نیست به این روشنی و زیبایی.

تویی که آمده ای تا کنار بستر من

برای اینکه نمیرم ز درد تنهایی ،

تویی تویی به خدا این حرارت لب توست،

به روی گونه ی سوزان و دیده ی تر من ،

گهی به سینه ی پراضطراب من سر تو

کهی به سینه ی پر التهاب تو سر من !

تویی تویی به خدا، دلنشین چو رویایی

تویی تویی به خدا، دلربا چو مهتابی ،

تویی تویی که ز امواج چشمه ی مهتاب

به آتش دلم ، از لطف می زنی آبی ،

تویی تویی به خدا، عشق و ارزوی منی

به سینه تا نفسی هست بیقرار توام !

تویی نویی به خدا ٬ جان و عمر و هستی من

بیا که جان به لب اینجا در انتظلر توام ،

منم منم به خدا، این منم که در همه حال

چو طفل گم شده مادر به جستجوی توام

منم که سوخته بال و پرم در آتش عشق

"در آن نفس که بمیرم در آرزوی توام"

منم منم به خدا ، این که در لباس نسیم

برای بردن تو باز می کند آغوش ،

من آن ستاره ی صبحم که دیدگان تو را

به خواب نسپارم، نمی شوم خاموش

منم منم به خدا ، این منم که شب همه شب

به بام قصر تو پا می نهم به بیم و امید

اگر ز شوق بمیرد دلم چه جای غم است

در این میانه فقط روی دوست باید دید

منم منم به خدا ، سایه ی تو نیست منم

نگاه کن ، منم ای گل ، که با تو همراهم !

منم که گرد تو می پرم چو مرغ خیال

ز درد عشق تو تا ماه می رود آهم ،

منم منم به خدا این منم که سینه ی کوه

به تنگ آمده از اشک و آه و زاری من

ز کوه ، هر چه بپرسی جواب می گوید

گواه ناله ی شب های بیقراری من

من و توایم که در اشتیاق می سوزیم ،

من و توایم که در انتظار فرداییم

اگر سپیده ی فردا دمد ، دگر آن روز؛

من و تو نیست میان من و تو این : ماییم!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تــــ♥ــو کـﮧ مـﮯ خَــنـدﮮ

گوشـﮧ هــآﮮ لبــتــ

بـﮧ بـهـشتــ مـﮯ رسـآنـد مـَـرا

و تـَرآنـــﮧ قـلبــتــ دُنـیــآ را

بـﮧ لَبخــنـدﮮ آغِـشـتــﮧ مـﮯ کنــد

کـﮧ یــک لَحـظـه بـﮧ دنـیــآ مـﮯ آیـد

و بـراﮮ همیـشــﮧ

خـآطــره اَش

در ذِهــــטּِ جــآذبــﮧ مــآه و دَریــآ

مـﮯ مـانـــد و

هیـچ آسـمـــآنــﮯ ...

تــوآטּِ انـدآزه کـردטּِ

گرمـــآﮮ ِآטּ را نخـواهـد داشــ ــتــ !

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق

همان چیزی ست

که دو نفر را
وسط یک نیمکت می نشاند
حتّی اگر در دو سرش
به اندازۀ کافی جا باشد








 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دیر زمانیست که حیران طـ♥ــوام

و در رگهای زندگی ِ من خون عشق طـ♥ــو جریان دارد
می خواهم تا با تمام وجود
چار دیواری درون سینه ام را وقف خاطرات طـ♥ــو کنم
چه آتشی


بپا کرده ای در وجود من !....









 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هستم آن بیمار از چشمش مداوا خواسته

چشم هایی را که حق اینگونه زیبا خواسته


عشق را دریک نگاه انداخته در جان من
عاشقی تقدیر من بود و نشد ناخواسته

صبر می باید دلم را بر عذاب دوری اش
عده ای را بخت بس پرشور و شیدا خواسته


مثل آدم میوه ی ممنوعه خواهم از لبش

می کنم کوشش که با شم مرد حوا خواسته

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرامش یعنی من...تو ... شب و سکوت ...
آرامش یعنی تو ، آنقدر معصومانه در آغوشم به خواب رَوی
که از افسونِ حضورت تا اوجِ آدمیت به وَجد آیِم...
خود را میانِ نَفَس هایت گُم کنم...
آرامش یعنی تو اینجا کنارم خُفته ای تا ماهِ شبِ تاریکم شَوی...
و دیدنی ست...! فـــــــردا طلوعِ خورشید از شرقی ترین مشرقِ نگاهِ تو...
آرامش یعنی می دانم که..می مانی...


Click here to view the original image of 750x502px.





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا


اطلاع زیادی ندارمـــــــــ....

ولــــــی من هم دوســــت داشتـــــــــم

دنیـــــــــــای كســـــــی باشــــــــم...!!!♥♥♥
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند .
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشماتو واسه زندگی میخوام دلتو واسه عاشقی.
صداتو واسه شادابی دستاتو واسه نوازش.
پاهاتو واسه همراهی عطرتو واسه مستی.
و خودتو واسه خود خود خود خودم...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود
اما ماندنی بود
همین بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود

:heart:دوست دارم:heart:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برام هیچ حسی شبیه تو نیست !
کنار تو درگیر آرامشم


همین از تمام جهان کافیه..
همین که کنارت نفس میکشم . . .


برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی


تماشای تو عین آرامشه ..
تو زیباترین آرزوی منی

:heart:

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبخند که میزنی …
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمه های در گوشی !
:gol:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه زيباست بيقراري براي لحظه ي آمدنت ...!

براي با تو بودن و با تو ماندن ...

براي با هم يکي شدن ...!
 
بالا