معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اومدم بنویسم ک چقد دوست دارم خودکارم جوهرش تموم شد!
پس با این یکی خودکارم کوتاه مینویسم:
دوست دارم اونقدی ک هیچ خودکاری نتوته تا آخرش تاب بیاره!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم


همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !!!


ولــــــــــــــــی ،


آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت


مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد …



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــن..


عــاشـــق نــيــســـتـــم..

فقط گاهي حرف تو كه ميشود..



دلــم مــثــل ايــنــكــه تــب كــنـــد....

گرم و سرد ميشود
..




آب مــيــشـــود... تــنـــگ مــيـشــود..


ايــن عــشـــق نــيســـت..



هـــــســـــــت ؟؟؟؟؟!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی باید یک نفر دست به صورتت بزند و نقاب خنده ات را بیندازد

آن وقت در آغوشت بگیرد

یک دل سیر گریه کنی

گریه ات که تمام شد

در گوشت زمزمه کند :

دیوونه من باهاتم

دیگه هیــــــــــــــــچوقت گریه نکن
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خاطر خدا


یوسف می دانست تمام درها بسته هستند

اما به خاطر خدا
حتی به سوی درهای بسته دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد
اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته بود
بدو
چون خدای تو و یوسف یکی ست ...


"؟ "
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل تكاني

دلت را بتکان،
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن…….
دلت را بتکان،
اشتباهایت تالاپی می افتد زمین ، بذار همان جا بماند ،
فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ……
دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد….
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت…..
محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای! هم بیفتد…..
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد……
تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره ، خاطره ست باید باشد ... باید بماند
کافی ست؟!!
نه هنوز دلت خاک دارد…یک تکان دیگر بس است..
تکاندی...؟؟!!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای * او* ست
دعوتش کن ، این دل مال* او* ست
همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد …و حالا
حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه،
مشتی خاطره و یک * او*...
خانه تکانی دلت مبارک
[/FONT] ...
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌آمیزی
هیچ چیز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو...
نه،
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
دیگر نباشی.
 
  • Like
واکنش ها: A.8

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــــن اگــر عــروس تــــــــــو باشـم...

دیـــگـر هــــــــــیچ لبــاسـی برازنـــــده ی انـــدام مـــــن نـخـواهــــد بــــود!

آغــــــــــــــوش
تـو تـــمام قــد مــن را در بــــــر خواهــــد گرفت...

نـــه حـــریری نـه یراقی نــه دکمـــــه ای...

و نــــه هــــیـــچ و هـــــــــــــــیـــــچ!

آنچــــه هــــــست تمـــــام مـــردانـــگــــــی
تــــو است

کـــــه

تــــن پــــوش و نگـــــیـــن زنــــــانـــــگـــــــی
مــــن اســـــــــت.....!
 
  • Like
واکنش ها: A.8

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت سرهرمعشوق خداایستاده


پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

پشت سر هر آنچه که دوستش می داری

و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی

بهتر است بالاتر را نگاه نکنی

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد

و او آنقدر بزرگ است

که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند




پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی

اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح

خدا چندان کاری به کارَت ندارد

اجازه می دهد که عاشقی کنی

تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .




اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی

خدا با تو سختگیرتر می شود

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر

و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر

بیشتر باید از خدا بترسی

زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد

مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند




پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است

و هر گامی که تو در عشق برمی داری

خدا هم گامی در غیرت برمی دارد

تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است

و وصل چه ممکن و عشق چه آسان




خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد

و معشوقت را درهم می کوبد

معشوقت ، هر کس که باشد

و هر جا که باشد و هر قدر که باشد

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی

و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است

ناامیدی ازاینجا و آنجا

ناامیدی از این کس و آن کس

ناامیدی از این چیز و آن چیز




تو ناامید می شوی و گمان می کنی

که عشق بیهوده ترین کارهاست

و برآنی که شکست خورده ای

و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق

و آن همه عشق را تلف کرده ای

اما خوب که نگاه کنی

می بینی حتی قطره ای از عشقت

حتی قطره ای هم هدر نرفته است

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته

و به حساب خود گذاشته است




خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی

که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای

و برای من بود که این همه رنج برده ای

و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای

پس به پاس این ؛

قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم

و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد

تا به تو ارزانی اش کند




فردا اما تو باز عاشق می شوی

تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر




راستی :

اما چه زیباست

و چه باشکوه و چه شورانگیز

که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!


 
  • Like
واکنش ها: A.8

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش قاصدک بهارانه ام آورَد!
و من غرق شده‌ام
در سکوتِ شب
پایِ دیوارِ باغ
در خلوت و بادو هر بار
مرغکی یا ابری
عبور می‌کند
به نشانِ قاصدی
خبری خوش را
انتظار می‌کشم
دیگر خبری نیست که نیست؟!! ...
آواز بهار می‌رسدموسمِ دلتنگی است
قاصدک کاش
بهارانه‌ام آورَد...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من

نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهـی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستـی که صداقت می کاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

وخدا می داند

سادگی از ته دلبستگـی ام پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسو ی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگـی ام مــی فهمید

و تو...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوســـــــــت داشتن ــت را

از سالے به سال ِ دیگــر جـا به جـا مے کنـــم

انگــار دانش آموز ، مشقــش را

در دفتــرے تــــــآزه پــاک نــــویس مے کنــــــــد
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونی دلتنگی یعنی چه ؟

دلتنگی یعنی اینکه

بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی

اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت

ولی چند لحظه بعد

شوری اشکهای لعنتی

شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزـها ... ساعتـ ـها ... בقیقـ ه ـها ... و حتـﮯ لحظـ ه ـها ...



تنهــا بـراـی ِ رسیدלּ بـﮧ یڪـ چیـــز سپَرـی مـﮯشونـב


رسیــدלּ بـﮧ رویــایـﮯ اَز جنــس ِ تــــــــو
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببین چه بی پروا
ره تو میپویم
بگو کجایی......
.
.
کی رود رخ ماهت از نظرم
به غیر نامت ,کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم,حدیث دل گویم
بگو کجایی....
.
.
.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگـر تمــام ستـــاره های آسمــان را​

به شب مــن بیاوری​

این تـاریکـــی، روشـن نخواهد شد!!​

بـرای مــن​

تنـــها چشـــم تــــو کافـی ست!!​

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه مانند مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث برده‌اند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سالها عقیده ام این بود

تنها در جنگی شرکت کنم

که فرمان حمله را "خودم" داده باشم
اما

حضور تو

تمام قوانین را برهم زد
تو
متفاوت ترین عقیده ی منی

و اکنون

تنها در جنگی شرکت میکنم

که فرمان حمله را "تو" داده باشی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستَـــتْ دارَم به اضافهــــ ی ِ سه نُقطـــه!

تا بــِـ ــ ـدانی

مـَن و دوستتْ دارم هایـَم ٬

اِمـتــداد داریــــ م در تـــو تا همیشــــه

مثل ِ همین سـِ نقطه...

Click here to view the original image of 670x670px.
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضور تو

تمام قوانین را برهم زد
تو
متفاوت ترین عقیده ی منی

و اکنون

تنها در جنگی شرکت میکنم

که فرمان حمله را "تو" داده باشی
.
.
ای کاش تویی وجود داشته باشه...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستش دارم …
بزرگیش را … سکوتش را … عظمتش را …
اُبهتش را … تنهاییش را …
حکمتش را … صبرش را … و …
بودنش عادتیست ، مثل نفس کشیدن !
.
.
.
.
خودت را می گویم ....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت همین چراغ قرمز

اعتراف کردم که دوستت دارم!

تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی ،

،یاد عشقمان بیافتی

چه می دانستم قرار است بعد از من

. . .تمام چراغ های زندگی ات سبز شوند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم


نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

 
بالا