معماری با مصالحی از جنس دل

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بارانـــ ببارد چتری خواهم شد برای تو...

چه اندیشه غریبی است این اندیشه ها
وقتی به تو می اندیشم دلم برای خودم، برای تو تنگ میشود
در آن تنهایی که یاد و خاطره تو بندی می شود بر تار و پود ذهنمچه خوش است اندیشیدن به تو و نوشتن از تمام آن لحظات غمبار بی تو بودن
دلتنگی،دلتنگی،دلتنگی
آدم دلتنگ که می شود چه فکرها که نمیکند
چه اندیشه ها که در خیال خود ندارد
و چه رویاها که گاه خنده را طرحی میکند برلبان
و گاه غم را بغضی میکند شکسته در گلو


تا در پی بهانه این اشکی شود جاری بر گونه ها
چه دلگیرند این لحظات
نمی دانم كه غنیمت شمارمش یا بر تمام این اندیشه های از هم گسیخته و لغزیده
در ذهن اندیشه های دیگری یابم كه چه باید بكنم
راستی من چه كاری باید بكنم
نمی دانم،نمی دانم، نمی دانم
ای كاش تو بدانی


نمی توانم بنوسم هر چند كه باید از خیلی چیزها بنویسم
و شاید تو بعدها برایم خیلی چیزها بگویی
هر چه كه هست بیا شریك شبنم ساده زندگی باشیم
به خود دروغ نگوییم و به هم
بگذاریم كه اندیشه های سبز پیچكی شود بر ذهن
و بگذاریم كه خیال فاصله های جدایی افتاده را طی كند
و حس كنیم آنچه را كه دوست داریم
زمان آن نیست كه هر چه دلم می خواهد بگویم
اما....
اگر باران بباردچتری خواهم شد برای تو...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که برای جان دادن به درخت[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جان میدهندو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چه نا عادلانه کمی آنطرف تر[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]همه چیز به اسم بهار تمام میشود...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جاودان باد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] سایه کسانی که شادی را عِلـتَند نَه شریک[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و غـَــم را شریکند نَه دلیل...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صِدایَم کِهـــ میکنــــــــــی

گُم میشَوَم دَر حجمِ بودَنَـــــــــــت

دَر رویــــــــا هَم نمیتوانِستم دَرک کُنَم

تــــــــــــورا

بِهــــ صورَتَم سیلی بِزَن

شایَــــــــد این بودَنَت

فَقَط تَوَهمــــــــــــی ..... باشَد !
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]دل تنگ امید[/h] باز است دریچه امیداما...
دلم تنگ است
به قدر تنگ ماهی تنگ است


می بیند دریچه را
نگاهی منتظر
اما...ای کاش
حسرت در میان ما نبود


ای کاش
کینه نبود و
هیچ نبود
ای کاش فقط
امید بود با
دو نقطه سلامتی


ای کاش می گفتم
دری به سوی من باز کن
تا که فقط
ببینمت ببویمت ببوسمت


رویای من اینها شده
کنارمی
دستت به دستم است
ولی رها نمی شود
پرنده خیال من
اسیر است
در آرزوی بودنت


کاش می آمدی
تا که رها می شدم
از این همه وهم
عزیز من بیا و
درست همین لحظه و
همین جا
آغازم باش...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری،

آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!


کاش تابستانها هم برفی بود !

 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه خدا به همه انسانها...

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،
نگاهت می کردم،
امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
حتی برای چند کلمه،
نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،
از من تشکر کنی؛
اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،
مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی،
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی،
فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:"سلام"،
اما تو خیلی مشغول بودی.
یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت، کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.
بعد دیدمت که از جا پریدی،
خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی،
اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم،
با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.
متوجه شدم قبل از نهار هی دورو برت را نگاه می کنی؛
شاید چون خجالت می کشیدی،
سرت را به سوی من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.
بعد از انجام دادن چند کار،
تلویزیون را روشن کردی،
نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی.
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط ازبرنامه هایش لذت می بری.
باز هم صبورانه انتظار ترا کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب،
فکر می کنم خیلی خسته بودی،
بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،
به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.
نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی؛
اما اشکالی ندارد،
آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی،
صورتت را که خستهء تکرارِ یکنواختی های روزمره بود،
را عاشقانه لمس کردم.
چقدر مشتاقم که به تو بگویم:
چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.
من صبورم،
بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.
حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی.
من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،
منتظر یک سر تکان دادن،
یک دعا،
یک فکر،
یا گوشه ای از قلبت که بسوی من آید.
خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی.
خوب،
من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،
به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟
اگر نه،
عیبی ندارد،
من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم.
من هرگز دست نخواهم کشید...
روز خوبی داشته باشی...
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
با فنجــانی چـــــــایی هم می تــوان مســــت شــد !
اگر اویــی که بــاید باشـــد ، باشــــد
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چـــه مـــی کُنـــی بـــاد ؟!؟!؟!


عَـــطـــرِ تَنَش را جـــایِ دیگَـــری بـــپـــاش ... ایـــن خـــانـــه خـــودَش


ویـــران اســـتـــ ...

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=197413&d=1393341390​
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر / تا که بگویم غم ِدل بیشتر

دوست ترت دارم از هرچه دوست / ای تو به من از خود من بیشتر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر / بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه دارا ترم / درد تو را از همه درویشتر

هیچ نریزد بجز از نام تو / بر رگ من گر بزنی نیشتر


 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه سری حرفای تلخ هست که باید نگفت و قورت داد و به گور برد

هرچی بیشتر از این حرفا داشته باشی,

بیشتر سیگار به دهنت شیرین میاد …

همین!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیروز دست هایش میان دست هایم بود



امروز عکسش و فردا سیگار !

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …

یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم …

یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …

یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …

کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …

یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !

 

MEHRNOOSH.D

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
I don’t wanna let a minute get away
Cause we got no time to lose
None of us are promised to see tomorrow
And what we do is ours to choose





 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....​
وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!​
 
بالا