معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می خندی و جاری می شوم با عطر شب بوها
از اینجا میروم تا بیکران ها تا فراسوها
تو می خوانی برایم عشق را با لهجه ی باران
صدای تو رهایم می کند از این هیاهوها
نسیمی مهربان می آید از دریا به آرامی
دلم را می بری آهسته بر امواج گیسوها
چگونه مست و از خود بیخود و حیران نباشم من ؟
که در چشم تو حیرانند نرگس ها و آهوها
پس از این سهم من عشق است،پرواز است،آواز است
ببین ! تقسیم کردم آسمان را با پرستوها...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد

تو در آبی آسمان به من لبخند زدی

تو در خوش آوازترین ترنم آبی آب به قلبم پا گذاشتی

تو در قشنگترین لبخند کودکانه به چشمم نشستی

تو را با نوای قلبم پذیرفتم با آهنگ گوشنواز عشق

تو مرا با مهر خواندی و من....

به مهمانی سفره ی محبتت آمدم

تو را با جوهر خونم در پنهانی ترین زوایای قلبم حکاکی کرده ام

من به تو می اندیشم و تو را با هر آنچه که وجود دارد میپذیرم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو چه میدانی ...از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

تو چه می دانی...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من برای ساختن خویشتن می روم...
برای شکافتن صخره های بیگانگی
من به خود باز می گردم
سفرم را از خویشتن خویش آغاز می کنم و در جان دوباره ام به پایان می برم
من برای ساختن خویشتن می روم...
من به نهایت انسان می اندیشم
سفرم را آغاز می کنم
در کوله بارم هزار آرزو گذاشته ام
هزار آرزوی یک انسان
انسانی که خویش را می جوید
من به خویشتن خویش باز خواهم گشت....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاهی دلم می گیرد
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان

با لبخندی گرم فریبت می دهند
دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند
......و نوری که تاریکی می دهد
ازکلماتی که
چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند
دلم می گیرد
از سردی
چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که
به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من ميشنويد...!
اگه کسي رو خيلي دوست داري،
امتحانش نکن که ببيني اون چقدر دوسِت داره...
اول خودِتو امتحان کن!
ببين تحمّلشو داري بفهمي که اَصلا دوسِت نداره...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پـــشـ ــت ایـ ـن بـغــــــ ـ ـض ...



بیــــــدی نشــــــستـ ـه ...



کــــه خیـــال میــ ـ ـ ـکرد ...



بـــا ایـ ـن بـــادهــــا نمیـــــ ـلرزد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اونی که عاشق باشه
با اخم و سرش داد بزنی نمیره
حتی اگه بفهمه
داری دروغ میگی باز هم کنارت میمونه
ولی وقتی میره که
تو این با رفتارت بخوای
وقتی هرگز بهش نگی دوستت دارم
وقتی تنهاش بذاری وقتی میبینی
دل تنگ شده وقتی میبینی داره
از غصه درد میکشی ولی شونه بالا میندازی
اون روز عاشق میره
اما میدونی عزیز من
من حتی بخاطر اینها هم نرفتم
گفته بودم میری میرم و دیگه بر نمیگردم
رفتی بدون اینکه بهم بگی
من هم رفتم بدون اینکه زیاد مزاحم خلوت کسی بشم
اینجا دل کسی برای من تنگ نمیشه
دل کسی برای خستگی و اشکای من تنگ نمیشه
تنهایی خودم برداشتم و رفتم
تا یه وقت تنهاییم باعث نشه اذیت بشی و حوصلهات سر بره
کاش معنای این حرف را میشد به همه انای که دم از عشق و عاشقی میزنند گفت
عشق انقدر مقدس هست
که هر قلبی هر ادمی توان تحملش را ندارد
به قول حافظ
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
کاش معنای دوست داشتن اینگونه میفهمیدید
دوست داشتن خود را از یاد بردن هست
دوست داشتن یعنی ارام و بی صدا در وعشوق غرق شدن
و از معشوق به خدا رسیدن
دوست داشتن یعنی
نه عاشقی این معانی را دارد
عاشقی یعنی
به انکه دوستش داری
به تمام رفتارها و شخصیتش و هر انچه که دارد احترام بگذاری
و نداشته هایش را هم نبینی
درد های را تحمل کنی که از توان هیچ ادمی نیست
شده ام مجنونی که به دور لیلیش میچرخد
اما لیلی من
مرا هرگز ندید
تنها
گاهی یک نیم نگاهی میانداخت و نمیدانست همین نیم نگاه مرا به اتش میکشد
حال تنها دل تنگیهایم را به دوش میکشم
به یک زندگی پر از تکرار نگاه میکنم
زندگی که بی عشق هیچ جذابیتی برایم ندارد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه عادت کرده بودم ، که تو تنهایی بمونم

ولی وقتی تو رو دیدم ، دیگه گفتم نمیتونم

تازه عادت کرده بودم ، که باشم تنهای تنها

تا که دیدمت دلم گفت ، تویی اون عشق تو رویا

تازه عادت کرده بودم ، تازه عادت کرده بودم
:gol::gol::gol:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تازه عادت کرده بودم ، که تو تنهایی بمونم

ولی وقتی تو رو دیدم ، دیگه گفتم نمیتونم

تازه عادت کرده بودم ، که باشم تنهای تنها

تا که دیدمت دلم گفت ، تویی اون عشق تو رویا

تازه عادت کرده بودم ، تازه عادت کرده بودم
:gol::gol::gol:

برگرد....
بی تو رنگ و بوی شهر ناآشناست...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه می دیدمش ...

کنارش بود

حتی در چشمانش !

و... سه نقطه پر از واژه های نا آشنا

چیزی همانند احساسش

و باورش در نقطه سر خط !

و دوباره گم کردنش در نیمه ی پاک شده ی واقعیت ها ...

سخت است

عادت به ندیدن !

و دفتری پر از نقطه های سر خط

بی هیچ واژه ای !

و باز حس سکوتش ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دست هامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خود را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آیی یک دستمال سپید
پاکتی سیگار گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
"احتمال گریستن ما بسیار است "
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نیستم.

من اینجا نیستم.

من اینجا منتظر نیستم.

من اینجا منتظر دوستی نیستم.

من اینجا منتظر دوستی مهربان نیستم.

من اینجا تنها منتظر دوستی مهربان نیستم.

من اینجا تنها هستم، منتظر دوستی مهربان نیستم.

من اینجا تنها نیستم، منتظر دوستی مهربان هستم.

من اینجا تنها نیستم، منتظر دوستی هستم.

من اینجا تنها نیستم، منتظر هستم.

من اینجا تنها منتظر هستم.

من اینجا منتظر هستم.

من اینجا هستم.


من هستم.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها از من تا دل

فاصله ایست تا مرز نشناختن ...

این روزها دلم برای سکوت هم می خندد ...!



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رنجاندمت ببخش خودم سیرم از خودم
حتی ببین چه فاصله می گیرم از خودم
یک پرسه بدون هدف یک دروغ محض
تعبیر مردم ار من و تفسیرم از خودم
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
از عشق تو که کرده زمینگیرم از خودم
با یک سبد نگاه پر از اشتهای سیب
در خلسه ایی همیشه نمک گیرم از خودم
تقدیر ما حکایت کوه است و آبشار
تو سرفراز و من که سرازیرم از خودم
پلکی بزن که پل بزند تا رهایی ام
قاب قشنگ چشم تو تصویرم از خودم
بگذار پای عاشقی ام هر چه دلخوری ست
رنجاندمت ببخش خودم سیرم از خودم...
 

"Baran"

عضو جدید
مگر تمام می شود
تمام خاطرات تو
ورق که می خورد
نگاه می کنم
هنوز هم نخوانده صفحه ای
ز لابه لای خاطرات تو
چگونه بنگرم به این خزان زندگی
که بی امان نهیب زد
به سبزی خاطرات تو
ستم نکرده بودم و
نشد که یک نفس
رها شوم ز تو
ز غصه های خاطرات تو
همیشه نقش می زنم
بهار را، امید را، ستاره را
ز بیکران آسمان
برای دفتر قشنگ خاطرات تو
نگاه کن که خسته ام ز بس که پیش چشمی
و همیشه خواندمت
دگر نفس نمی کشم که فصل آخر
قشنگ قصه است
تمام جان خسته ام فدای خاطرات تو...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«شب‌است‌ودیده‌ام‌گریان� �تر از ابر زمستانی
دلم غمگین‌تر از آهنگ غم‌افزای چوپانی
سكوت جاودان امشب گرفته دامن شیدا
خیالم خسته از این عالم رؤیای انسانی
به‌جان خسته‌ی‌من آتش تب می‌زند دامن
تنم سوزان‌تر از شلاق آن باد بیابانی»
 

"Baran"

عضو جدید
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب

آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید دست
ایثار سادگی است
 

"Baran"

عضو جدید
اری ... باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم

برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

تویی که الفبای عشق را به من آموختی

تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

تا برای اولین بار برای تو بنگارد

تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

تو یی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم

 

"Baran"

عضو جدید
بیا وقتی برای عشق هورا می کشد احساس

به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیندازیم

بیا با خود بیندیشیم

اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند

اگر یک سال چندین فصل برف بی کسی بارید

اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد

اگر یک شب شقایق مرد

تکلیف دل ما چیست؟

و من احساس سرخی می کنم چندیست

و من از چند شبنم پیشتر خواب نزول عشق را دیدم

چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد

چرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد
 

"Baran"

عضو جدید
این منم یه شبگرد عاشق

که تمامی روزهایش را به مهتاب پیوند میزند تا شاید بتواند دمی را با کلمات بی خواب به خلوت نشیند

واز تو و احساس بی ریایت سخنی به میان آورد
 

presante

عضو جدید
[FONT=&quot]
ایـــن روزهــــا خــوابــــم نمـی آیــد …
فـقــط مـــی خـــوابـــــم
کــــه بیـــــدار نبــــاشــــم!!!![/FONT]
 

"Baran"

عضو جدید
اعتراف میکنم

دوستت دارم

بی تو میمیرم

تو یگانه مرد زندگی منی

تو شاهزاده قصر شیشه ای قلب منی

من جز تو کسی را نمیخواهم

جز آغوش تو در آغوش دیگری نمی آرامم

جز حصار دستان تو در دستان کسی نمی سایم

من تو را میخواهم

با دل و جان...

مجنون من کنارم بمان...
 

presante

عضو جدید

کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــــــــــــله ها
با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــدن داد

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ
...
حـــــتی اگه …
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!
بدونی نمیشه !!

ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!
ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…
ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا تنهایی های زیادی داره اما تنهایی من دنیایی داره …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی شک
یادت را در تک تک لحظه هایم نقاشی میکنم
امروز
در گذر رفتنت
به آسمان خیره شدم
و قدم زنان باران را با غم تجربه کردم
 
بالا