یادم نمیره حرفاتو
یادم نرفته تا هنوز...
یادمه آتیشم زدی،
رفتی عقب
گفتی بسوز...
یادم نرفته تا هنوز...
یادمه آتیشم زدی،
رفتی عقب
گفتی بسوز...
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
برای گفتن نامت بهانه لازم نیست . . .
کافیست زبان باز کنم
کلمات خودشان
دنبال تو می گردند … !!!
کافیست زبان باز کنم
کلمات خودشان
دنبال تو می گردند … !!!
گاه مي انديشم چندان هم مهم نيست اگر هيچ از دنيا نداشته باشم
همين مرا بس که کوچه اي باشد و باران و انسانهايي در زندگيم که زلالتر از بارانند
سردی نگاهو بشکن فاصله سزای ما نیست
تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه حتی واسه ی یه لحظه
میمیرم بی تو...
موندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست
من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه
میمیرم بی تو...
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونم واسه همیشه...
اگه دنیا بخواد من و تنها بمونیم
واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
با تو میمونم واسه همیشه...
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم
توی تنهاییام فقط به تو فکر میکنم
با تو میمونم واسه همیشه..
تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه حتی واسه ی یه لحظه
میمیرم بی تو...
موندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست
من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه
میمیرم بی تو...
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونم واسه همیشه...
اگه دنیا بخواد من و تنها بمونیم
واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
با تو میمونم واسه همیشه...
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم
توی تنهاییام فقط به تو فکر میکنم
با تو میمونم واسه همیشه..
نیامدی..
نگاهم ،
"دست" خالی برگشت..
نگاهم ،
"دست" خالی برگشت..
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم…
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد…
مثل بی قراری هایـم…
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد…
دنبال بهانه نباش عزیزکم...
چشم که گذاشتم برو
هروقت خواستی برگرد...
من تا بینهایت شمردن را بلدم.... . .
چشم که گذاشتم برو
هروقت خواستی برگرد...
من تا بینهایت شمردن را بلدم.... . .
برو اما ...!
فراموشم نکن
برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد.....
خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر....
برو ولی بدان که من دیوانه وار تو را دوست می داشتم ، بدان که یک دریا
برایت اشک ریختم ، زندگی ام ، عشقم را فدای آن قلب نامهربانت کردم....
برو ، اما بدان که قلبم را شکستی ، عشق را در قلبم کشتی و زندگی
را برایم پوچ و بی معنا کردی.....
برو به همان سرزمین خوشبختی ها تا من نیز در این سرزمینی
که یک با وفا نیز در آن نیست تنها بمانم....
همه امیدم به تو بود ، زندگی را با تو زیبا میدیدم ، اگر دو سه خطی می نوشتم
برای تو و به عشق تو بود حالا دیگر نه امیدی در دل دارم ، نه زندگی را زیبا می بینم و نه دیگر شوقی برای نوشتن دارم....
همه را سوزاندی ، هر چه از عشق تو نوشته بودم را سوزاندی و تنها خاکستر
آن و چند تکه کاغذ نیمه سوخته که از جدایی بر روی آن نوشته بودم
در قلبم مانده است....
اگر زیر باران قدم زدی به یاد من نیز باش ..... بدان که من همیشه و همیشه
یک تنها می مانم و با هیچکس هیچ عهد و پیمانی را نخواهم بست!
عاشق شدن دیگر از ما گذشت ، نه من حوصله خواندن این قصه تلخ
را دارم و نه دلم شوقی برای عاشق شدن دارد!
عاشقی از ما گذشت عزیزم..... تنها آرزوی خوشبختی تو را از خدای خویش دارم
و شاید بعد از زمان جداییمان بتوانم با این آرزو همچنان عشقم را به تو ثابت کنم...
نمی توانم فراموشت کنم ای تو که مرا سوزاندی ، قلب عاشق و در به درم را
شکستی و مرا با کوله باری از غم و غصه رها کردی!
فراموشم نکن
برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد.....
خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر....
برو ولی بدان که من دیوانه وار تو را دوست می داشتم ، بدان که یک دریا
برایت اشک ریختم ، زندگی ام ، عشقم را فدای آن قلب نامهربانت کردم....
برو ، اما بدان که قلبم را شکستی ، عشق را در قلبم کشتی و زندگی
را برایم پوچ و بی معنا کردی.....
برو به همان سرزمین خوشبختی ها تا من نیز در این سرزمینی
که یک با وفا نیز در آن نیست تنها بمانم....
همه امیدم به تو بود ، زندگی را با تو زیبا میدیدم ، اگر دو سه خطی می نوشتم
برای تو و به عشق تو بود حالا دیگر نه امیدی در دل دارم ، نه زندگی را زیبا می بینم و نه دیگر شوقی برای نوشتن دارم....
همه را سوزاندی ، هر چه از عشق تو نوشته بودم را سوزاندی و تنها خاکستر
آن و چند تکه کاغذ نیمه سوخته که از جدایی بر روی آن نوشته بودم
در قلبم مانده است....
اگر زیر باران قدم زدی به یاد من نیز باش ..... بدان که من همیشه و همیشه
یک تنها می مانم و با هیچکس هیچ عهد و پیمانی را نخواهم بست!
عاشق شدن دیگر از ما گذشت ، نه من حوصله خواندن این قصه تلخ
را دارم و نه دلم شوقی برای عاشق شدن دارد!
عاشقی از ما گذشت عزیزم..... تنها آرزوی خوشبختی تو را از خدای خویش دارم
و شاید بعد از زمان جداییمان بتوانم با این آرزو همچنان عشقم را به تو ثابت کنم...
نمی توانم فراموشت کنم ای تو که مرا سوزاندی ، قلب عاشق و در به درم را
شکستی و مرا با کوله باری از غم و غصه رها کردی!
تمام دنیــــــــــا هم که بگویند
تو مال من نیستی
بــــاز هم این دل زبان نفهــــــم
بهانه ات را میگیــــــرد !!!
تو مال من نیستی
بــــاز هم این دل زبان نفهــــــم
بهانه ات را میگیــــــرد !!!
عمر من قد نمیدهند
به سفرت بگو کوتاه بیاید...!
التماست میکنم
به سفرت بگو کوتاه بیاید...!
التماست میکنم
يك نفر براي يك نفر دلش گرفته است
از غروب جمعه بيشتر دلش گرفته است
يك نفر شبيه آب، يك نفر شبيه خاك
خاك تشنه،سوخته،پكر،دلش گرفته است
يك نفر شبيه قاصدك هميشه در سفر
يك نفر هميشه بي خبر دلش گرفته است
يك نفر به عمق چشمش اشك خيمه مي زند
مثل بغض ابر آنقدر دلش گرفته است
كه آسمان براي چشم هاي غصه دار او
مثل هر غروب ، هر سحر ، دلش گرفته است
آسمان! به آفتاب مهربان من بگو
گاه گاه ، بي بهانه ، گر دلش گرفته است
يك نفر شبيه ابر بي حضور آفتاب
باز از هميشه بيشتر دلش گرفته است
او مي دود و كوچه كوچه داد مي زند
يك نفر براي يك نفر ، دلش گرفته است
از غروب جمعه بيشتر دلش گرفته است
يك نفر شبيه آب، يك نفر شبيه خاك
خاك تشنه،سوخته،پكر،دلش گرفته است
يك نفر شبيه قاصدك هميشه در سفر
يك نفر هميشه بي خبر دلش گرفته است
يك نفر به عمق چشمش اشك خيمه مي زند
مثل بغض ابر آنقدر دلش گرفته است
كه آسمان براي چشم هاي غصه دار او
مثل هر غروب ، هر سحر ، دلش گرفته است
آسمان! به آفتاب مهربان من بگو
گاه گاه ، بي بهانه ، گر دلش گرفته است
يك نفر شبيه ابر بي حضور آفتاب
باز از هميشه بيشتر دلش گرفته است
او مي دود و كوچه كوچه داد مي زند
يك نفر براي يك نفر ، دلش گرفته است
سوختَمـ ،
بآرآن بِزَن شآیَد توُ خآموشَمـ کُنـﮯ ،
شآیَد اِمشَب سوزِشِ این زَخمـ هآ رآ کَم کُنـﮯ ،
آه بآرآن ،
مَن سَرآپآﮮ وُجودَم آتَش اَست ،
پَس بآرآن بِزَن شآیَد تُو خآموشَم کُنـﮯ
بآرآن بِزَن شآیَد توُ خآموشَمـ کُنـﮯ ،
شآیَد اِمشَب سوزِشِ این زَخمـ هآ رآ کَم کُنـﮯ ،
آه بآرآن ،
مَن سَرآپآﮮ وُجودَم آتَش اَست ،
پَس بآرآن بِزَن شآیَد تُو خآموشَم کُنـﮯ
یادت باشد:
آن هایی که
به جای فریاد زدن
سکوت می کنند
یک روز
به جای اینکه صبر کنند
در را باز میکنند و میروند.
آن هایی که
به جای فریاد زدن
سکوت می کنند
یک روز
به جای اینکه صبر کنند
در را باز میکنند و میروند.
"غمگینم"
همانند ماهی ای که گریه میکند،
ولی کسی او را نمی فهمد،
چون اشکش در آب ناپیدا و فریادش در آب بی صداست...!!!
همانند ماهی ای که گریه میکند،
ولی کسی او را نمی فهمد،
چون اشکش در آب ناپیدا و فریادش در آب بی صداست...!!!
خوابید.....
بدون "شب بخیر"
شاید می دانست
بی او هیچ ساعتی از زندگیم بخیر نیست!
بدون "شب بخیر"
شاید می دانست
بی او هیچ ساعتی از زندگیم بخیر نیست!
بــاشـد هر چـه تو بگويـي ...!
کمـي زمان مي خـواهـم ...
هــر وقت تـوانسـتم نــفس کـشيـدن را فــراموش کنـم ...
تــو را هم از يــاد خـواهم بــرد !!!...