تــمام زخم هایــم
مـرهمـش لـب هــای ِ تــوست
بـوسه نـمی خواهــم !
فـقـط حرفــی بـــزن …
مـرهمـش لـب هــای ِ تــوست
بـوسه نـمی خواهــم !
فـقـط حرفــی بـــزن …
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
خدایا...
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفم...!!
...
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو می گفتی ارزشش را ندارم
و من پافشاری می کردم...!
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفم...!!
...
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو می گفتی ارزشش را ندارم
و من پافشاری می کردم...!
بـوسـه برای اتفاق افتادن نیست
همان طور که تــو
برای رفتن نـبـودی
به خدا راست می گویم
وقتی دست هایت مال من نیست
خــط عـمـر کـفِ دستم
روز به روز کـوتـاه تر می شود ...
همان طور که تــو
برای رفتن نـبـودی
به خدا راست می گویم
وقتی دست هایت مال من نیست
خــط عـمـر کـفِ دستم
روز به روز کـوتـاه تر می شود ...
" سـاعـت عـشـق "
یعنی : تنظیم کردن خــود
با حال و هوای اولین ، زیباترین ، با شکوهترین
و تنهاترین معشوق عالم ♥
چه فرقی داره بی تو زنده بودن
همیشه زنده بودن زندگی نیست.....
یـادَت بــآشــَــد :
زن هــــآ
تـــَــنــــهــآیـیـشــآن را گــِــریـه مـی کـــُــنـنـد
و مــــَـــردهـــآ
گــِــریـه شــآن را تـــَــنــــهـــآیـــی . . .
زن هــــآ
تـــَــنــــهــآیـیـشــآن را گــِــریـه مـی کـــُــنـنـد
و مــــَـــردهـــآ
گــِــریـه شــآن را تـــَــنــــهـــآیـــی . . .
غصــــــــــه ها را خورده ام
نبودن ها را شمرده ام.. ......
این روزها که می گذرد...
خالی ام از خشم , دلتنگی , نفرت....
و حتی از عشق....
خالی ام از احســـــــــــاس....
نبودن ها را شمرده ام.. ......
این روزها که می گذرد...
خالی ام از خشم , دلتنگی , نفرت....
و حتی از عشق....
خالی ام از احســـــــــــاس....
در دلم
این همه دلتنگی و تنهایی
چو کبوتری
در آرزوی پرواز
می زند خود را
به در و دیوار تن
شاید که بیابد راهی
به سوی رهایی ...
این همه دلتنگی و تنهایی
چو کبوتری
در آرزوی پرواز
می زند خود را
به در و دیوار تن
شاید که بیابد راهی
به سوی رهایی ...
گاهی دلم میخواد
یکی ازم اجازه بخواد ؛ که بیاد تو تنهاییم
و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد توو
و آروم بغلم کنه
و بگه : مگه من مردم که تنها بمونی ؟
یکی ازم اجازه بخواد ؛ که بیاد تو تنهاییم
و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد توو
و آروم بغلم کنه
و بگه : مگه من مردم که تنها بمونی ؟
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش..
کلافه کرده اند مرا..
بس که نق می زنند به جانم...
کلافه کرده اند مرا..
بس که نق می زنند به جانم...
دِلَمــ بَرایــــِ آرامِشــــــِ صــــِدایَتــــــ
بَرایــــِ دوستَتـــــ دارَمـ هایتَــــــ
دِلَمــــــ ، بَرایــــِ تـــــو
تَنــــــگ شـُـــدِهــ
لعنتــی
!
بَرایــــِ دوستَتـــــ دارَمـ هایتَــــــ
دِلَمــــــ ، بَرایــــِ تـــــو
تَنــــــگ شـُـــدِهــ
لعنتــی
!
به چه می اندیشی ؟ به خزانی که گذشت ؟
به بهاری که نبود ؟
به امیدی که کنون رفته به باد یا به عهدی که دگر رفته ز یاد
به چه می اندیشی ؟
به دو چشمی که تو را هیچ ندید ؟
به دو دستی که تو را هیچ نخواست ؟
به رفیقی که غبار غمت از چهره نبرد یا به قلبی که برایت سخن از عشق نگفت ... ؟
به بهاری که نبود ؟
به امیدی که کنون رفته به باد یا به عهدی که دگر رفته ز یاد
به چه می اندیشی ؟
به دو چشمی که تو را هیچ ندید ؟
به دو دستی که تو را هیچ نخواست ؟
به رفیقی که غبار غمت از چهره نبرد یا به قلبی که برایت سخن از عشق نگفت ... ؟
حتی وقتی می دانم نمی ِآیی !
پشت همان میز دونفره
میشینم وبه در خیره میشوم.
انتظار تو را کشیدن هم زیباست!
باورکن!
پشت همان میز دونفره
میشینم وبه در خیره میشوم.
انتظار تو را کشیدن هم زیباست!
باورکن!
شــــــــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانـُــــــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,
آنـــقـــدر خوشبــ♥ـخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت " لعنـــت " بفـــرستـی...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانـُــــــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,
آنـــقـــدر خوشبــ♥ـخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت " لعنـــت " بفـــرستـی...!
برای قدم زدن با تو
هر از گاهی
از خودم
بیرون می زنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!