مشاعرۀ سنّتی

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...........رخ تو در ظر من چنین خوش آراست.........
در خرابات ز اسرار حقیقت صائب..........تا خبر یافتم ازبی خبرانم کردند.........
دل از من برد و روی از من نهان کرد ......................... خدا را با که این بازی توان کرد
 

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...........رخ تو در ظر من چنین خوش آراست.........

دل از من برد و روی از من نهان کرد ......................... خدا را با که این بازی توان کرد

در دام بلا دانه ی خال توام افکند.................کس دید که آتش زند از آب زبانه
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز

arc eng

عضو جدید

arc eng

عضو جدید

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز

arc eng

عضو جدید

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز

arc eng

عضو جدید

nafas z

عضو جدید

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند، هان، ای تو همیشه در میان
نامد به کف آن زلف سمن مال به مال
می رقص کند بر آن رخ از خال به خال

ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردیده چو روزگار از حال به حال
 

arc eng

عضو جدید
نامد به کف آن زلف سمن مال به مال
می رقص کند بر آن رخ از خال به خال

ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردیده چو روزگار از حال به حال

لبت شکر بمستان داد و چشمت می بمیخواران..........................منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
 

arc eng

عضو جدید
من از روئیدن خار سر دیوار دانستم.......که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها....

امان نمیدهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی

غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
ترانه ی غزل شهریار را مانی
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
امان نمیدهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی

غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
ترانه ی غزل شهریار را مانی

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور ....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور ....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

روزی به سرای وصل راهم ندهی
یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی

گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ
گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی به سرای وصل راهم ندهی
یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی

گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ
گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی

یک قطره‌اش گوهر شود یک قطره‌اش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود کف‌های کف خاران ما
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خزان عمرم و در سینه پروردم بهار...
در شگفتم از شکفتن های بی هنگام خویش...
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل "آری" و "نه" به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
راز دار و خموش و مکارند

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا