مشاعرۀ سنّتی

\/ \/\/ | F /\ T

عضو جدید
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

شبتون خوش



ما خرابیم چو صفر اندر حسابیم
چو صید اندر طنابیم
جهان را برد آب و ما به خوابیم

من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت

شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت


ترسم رسد از من به تو آهی روزی
زیرا که نمیکنی نگاهی روزی

گر می‌ندهی دو بوسه هر روز، ای ماه
آخر کم از آن که هر به ماهی روزی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترسم رسد از من به تو آهی روزیزیرا که نمیکنی نگاهی روزیگر می‌ندهی دو بوسه هر روز، ای ماهآخر کم از آن که هر به ماهی روزی
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن با من تلاش کن که بدانم نمرده امای سرنوشت مرد نبردت منم بیا زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
 

arc eng

عضو جدید
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن با من تلاش کن که بدانم نمرده امای سرنوشت مرد نبردت منم بیا زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز

ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من

مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من

مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن/ توبت چه فایده دارد که نام شد!!
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درمان درد عشق صبوری بود ولی........با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی

یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است
با زاهدان سرودی ازین باب گفتنی است

هزگز شکست توبه ملولم نداشته است
این نکته در میانه ی اصحاب گفتنی است

ای مردم وصال غم و دور ماندگان
بشنو که حال تشنه به سیراب گفتنی است

نتوان به گفتگو به حقیقت رسید، لیک
افسانه ای ز گوهز نایاب گفتنی است

دیدم به خواب کان لب لعلم به کام بود
گر واقع است و گر غلط این خواب گفتنی است

ابله کسی که عیب خود از دوست نشود
با دوستان حکایت ازین باب گفتنی است

در آتشم درون و برون جوش می زند
این حرف در میان تب و تاب گفتنی است
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است
با زاهدان سرودی ازین باب گفتنی است

هزگز شکست توبه ملولم نداشته است
این نکته در میانه ی اصحاب گفتنی است

ای مردم وصال غم و دور ماندگان
بشنو که حال تشنه به سیراب گفتنی است

نتوان به گفتگو به حقیقت رسید، لیک
افسانه ای ز گوهز نایاب گفتنی است

دیدم به خواب کان لب لعلم به کام بود
گر واقع است و گر غلط این خواب گفتنی است

ابله کسی که عیب خود از دوست نشود
با دوستان حکایت ازین باب گفتنی است

در آتشم درون و برون جوش می زند
این حرف در میان تب و تاب گفتنی است
تو کز محنت دیگران بی غمی.................نشاید که نامت نهند آدمی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا