ای عشق چه در شرح تو جز عشق بگوییم
در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی...
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم
آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست
از سرود درد من در بزم او افتاد شور
نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست
تمام می شوم از قطره های گریه ی تو
سقوط اشک تو انگار عین ویرانی است ...
تا به کنار بودیم بودد به جا قرار دل ............. رفتی و رفت طاقت از خاطر آرمیده ام
می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
آنکس که در این شهر چنین نیست کدام است ؟...
تا به کنار بودیم بودد به جا قرار دل
رفتی و رفت طاقت از خاطر آرمیده ام
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید
اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود
بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او
بود اما اینکه بر خاطر گران باشد ، نبود
خاطر هرکس از و میشد، به نوعی شادمان
شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید
اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود
بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او
بود اما اینکه بر خاطر گران باشد ، نبود
خاطر هرکس از و میشد، به نوعی شادمان
شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید ...
درود
دیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
دل مست سر كوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی
دستی به دعا، دل ز خدا وصل تو میخواست
پیر تو دعاگوی تو بود و تو نبودی
یاس را آئینه ها بو کرده اند
یاس را پیغمبران رو کرده اند...
[FONT="] در لابلای دامن شبرنگ زندگی[/FONT]
[FONT="]رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان[/FONT]
[FONT="]فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی [/FONT]
[FONT="] در لابلای دامن شبرنگ زندگی[/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
[FONT="]رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان[/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
[FONT="]فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی [/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب .............. بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب .............. بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
دارم اززلف سیاهش گله چندان که مپرس
وان چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس ...
[FONT="]در دامن سکوت به تلخی گریستم[/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
[FONT="]نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها[/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
[FONT="]دیدم که لایق تو عشق تو نیستم[/FONT][/COLOR][COLOR=#444444][FONT="][/FONT]
[FONT="]سپندش خال و دودش زلف و آتش پرتو رویش[/FONT][/COLOR][/CENTER][/CENTER] [CENTER][CENTER][COLOR=#27211B][FONT="]عبس بی دود می خواهی بر این آتش سپندش را[/FONT]
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور ................ پدر را بازپرس آخر کجاشد مهر فرزندی
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد // عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدیا مرگ یا زندگی، بعد از ما چه فرقی می کند
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک
ترسم که: نرگست بفریبد گواه را
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدسای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی و مردانه کردی عاقبت
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا
گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهٔ دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بجا
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از ردپای دقایق نبود............
در آب و گل ز آدم خاکی نشان نبود
کغشته شد به آب محبت خمیر ما
از دل آنروز که من زادهام ............. داغ بدل بوده و دل دادهام
مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود
صلا زن هر که را خواهی تو دانی و وصال خود
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند
گفته بودم مردم اینجا بدند
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد// ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |