من در این ویرانه منزل گنج ها گم کرده ام //مرغ دل را هم به طوفان بلا گم کرده ام
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما
به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
من در این ویرانه منزل گنج ها گم کرده ام //مرغ دل را هم به طوفان بلا گم کرده ام
من در این ویرانه منزل گنج ها گم کرده ام //مرغ دل را هم به طوفان بلا گم کرده ام
تو را سریست که با ما فرو نمیآید // مرا دلی که صبوری از او نمیآیدمست عشقم ، مست شوقم، مست دوست // مست معشوقی که عالم دست اوست
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش // که سیر معنوی و کنج خانقاهت بستو را سریست که با ما فرو نمیآید // مرا دلی که صبوری از او نمیآید
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش // که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
سيل بر خانه ي من زور چرا مي آرد؟
من كه بي وقت در خانه ي بازي نزدم
من ملک بودم وفردوس برین جایم بودما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم.................... چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم...
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
موی سپيد را فلکم آسان نداد
اين رشته را به نقد جوانی داده ام
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم ............. که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی
اگر ز کوی تو بوئی به من رساند بادیاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران
دوش منت کش آن بار گران بود مرا
دارم از لطف ازل ،جنت فردوس طمعاگر ز کوی تو بوئی به من رساند باد
به مژده جان و جهان را به باد خواهم داد
دارم از لطف ازل ،جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
رفیق اهل غفلت هرکه شد از کار می ماندمرا می گفت دوش آن یار عیار
سگ عاشق به از شیران هشیار
رفیق اهل غفلت هرکه شد از کار می ماند
چو یک پا خفت پای دگر از رفتار می ماند
دردم از یار است و درمان نیز هم ............دل فدای او شد و جان نیز هم
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم ........... دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید
از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام
من از روییدن خار سر دیوار دانستم...........که ناکس کس نمیگردد بدین بالانشینی ها
اين جوانان که تجدد طلبند
راستی دشمن علم و ادبند
دیوانه میان خلق پیدا باشد ............. زیرا که سوار اسب سودا باشد
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند ...............گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
اندیشه کنم هر شب و گویم : یا رب
هجرانش چونین است ، وصالش چون است ؟
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن ............ در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان...............قال وملال عالمی میکشم از برای تو
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا[/FONT]
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد ................مرا روزی مبادآندم که بی یادتو بنشینم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |