متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده ............ بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
ممنون از همراهیتون
شب خوش

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد// داند که سخت باشد قطع امیدوارانتا بوده چشم عاشق در راه یار بوده ............ بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
ممنون از همراهیتون
شب خوش![]()
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی ................ جهان و هر چه در او هست صورت اند و تو جانیهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد// داند که سخت باشد قطع امیدواران
یاد تو را در دل نهان داریم ماندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی ................ جهان و هر چه در او هست صورت اند و تو جانی
یاد تو را در دل نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
یک شب آتش در نیستانی فتاد/سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
تا به جفایت خوشم، ترک جفا کردهای // این روش تازه را تازه بنا کردهای
یک شب آتش در نیستانی فتاد/سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
دیر است که دلدار پیامی نفرستاددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد ................ ننوشت کلامی و سلامی نفرستاددانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست // و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام ، دل آدمیان است
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
تو کز محنت دیگران بی غمی // نشاید که نامت نهند آدمیمی رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دی برفت و می رود امروز و فردا، چاره چيست
تو کز محنت دیگران بی غمی // نشاید که نامت نهند آدمی
ما ز یاران چشم یاری داشتیم // خود غلط بود آنچه می پنداشتیمیار در خانه ما گرد جهان می گردیم آب در کوزه ما تشنه لبان میگردیم
ما نا که بگشاید دلم بندی ز گیسو باز کنما ز یاران چشم یاری داشتیم // خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست // چه کنم حرف دگر یاد نداد استادمما نا که بگشاید دلم بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست // چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید // گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآیدمادر سنگدلت تا زنده است
شهد در كام من و توست شرنگ
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید // گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
دور مکن ز دامنش گرد من ای صبا ازانکدر میخانه که باز است چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ؟
دور مکن ز دامنش گرد من ای صبا ازانک
در ره او ازین هوس خاک شد استخوان من
ناگه ز كمینگاه یكی سخت كمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست
تا آن نگار سیمبر شد شمع ایوانی دگر
مردم چو شمع انجمن وز انجمن باز آمدم
گفتم ببینم روی او یا راه یابم سوی او
رفتم ز جان در کوی او وز جان و تن باز آمدم
می چونکه یادگار جم وکی بود بیارمرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم...........هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
می چونکه یادگار جم وکی بود بیار
جامی که تا به یاد جم و کی خوریم ما
درکام بر نفس ره آمد شدن نماند
از بس که جام باده پیاپی خوریم ما
دیدم ز دور در رخ تو آتشین دو شبآنان که زما دور ولی در دل وجانند...........بسیار گرامی تر از آنند که دانند
دیدم ز دور در رخ تو آتشین دو شب
پنداشتم که جنگل آتش گرفته ای
بازی و پرده بر رخ خورشید بسته ای
زاغی و شاهباز به شهپر نهفته ای
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |