تو طوبی و ما و قامت یارتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
فکر هر کس به قدر همت اوست!
تو طوبی و ما و قامت یارتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
تو را گم می کنم هر روز وپیدا می کنم هرشبتو طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست!
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
تو طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست!
من که باشم در آن حرم که صباتا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو بمبارک بادم
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اومن که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست!
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یارانتا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
تبسم تو تجسم تمام خوبی هاستدلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست!
امضاتون زیباست منو یاد دبیر ادبیاتمون میندازه همیشه این شعرو می خوند!
تو را با حیله و نیرنگ می جویمتبسم تو تجسم تمام خوبی هاست
لختی بخند لبخند گل زیباست
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیریدلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست!
امضاتون زیباست منو یاد دبیر ادبیاتمون میندازه همیشه این شعرو می خوند!
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنونتو را با حیله و نیرنگ می جویم
تو را با نیزه ها در جنگ می جویم!
یاس بوی مهربانی می دهدتو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
خواهش میکنم...این که عیانه یا اون که مخفیه....
این که عیانه از استاد امیر هوشنگ ابتهاج
ماییم و آستانه عشق و سر نیازما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
شرمنده تشکرام تموم شده.
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخریاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست!
خواهش می کنم!
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمتوخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیستدر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم!
من تو را مشغول میکردم دلادر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم!
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشممراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل استمن تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
تواضع زگردان فرازان نکوستمن تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست!
آقا اینجوری خسته میشم نوبتی!!!!
نوبت منه![]() تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نوبت منه
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدتا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت!
تشکر از همراهی همه دوستان!
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کردتا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی........... گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد
دلم تاعشق باز آمد در او جز غم نمی بینمدیوانه را توان به محبت نمود رام
ما را محبت است که دیوانه میکند
دلم تاعشق باز آمد در او جز غم نمی بینم
دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
دانی که چرا راز نهان با تو نگویممحتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
دانی که چرا راز نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گرددیا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گردد
چو یکدم با تو باشم دل از هر غم رها گردد
مرنجان دلم را كه این مرغ وحشی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |