ز بس با غمت روز و شب زیستممن گدایی دیدم دربه در می رفت و آواز چکاوک می خواست
و سوپری که به یک پوسته ی خربزه می برد نماز![]()
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغاندل ودین وعقل وهوشم همه را به باددادی
زکدام باده ساقی بمن خراب دادی
تا نگرید ابر کی روید چمندیریست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آرنی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش،پرده های ما درید
شمع جویی و آفتاب بلندتو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
تو کی دانی که لیلی چون نکویی استشربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماستبیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |