مشاعرۀ سنّتی

myparsa

عضو جدید
بذار خيال كنم هنوز عاشق سينه جاكتم
بذار خيال كنه دلم يه عمره كه حلاكتم
 

myparsa

عضو جدید
در اين بيقوله ي رنكين بودن
نماندند و نماندي و نمانم...
اكر دستت به دستم آشتيان نيست
تو را اينكونه بر زندان نخوانم!
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
معاشری خوش و رودی بساز می خواهم
که درد خویش بگویم به ناله ی بم و زیر

(سلام زرناز جان!چه عجب اومدی)
 
آخرین ویرایش:

phalagh

مدیر بازنشسته
من از اين غصه كه تو رنجوری،
تا سرانجام زمان بيمارم ….. از همه حادثه‌ها بيزارم!
و بدان!
اينكه بدانم شادي، ازغم و رنج دلم آزادي،
تا سرانجام زمين دلشادم …… در كوير دل خود آبادم!
 

ویدا

عضو جدید
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت نابودی من سهل و آسان می رسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر شتابان می رسد.....
پس چرا عاشق نباشم؟؟؟
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زندگي رسم خوشايندي است .
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،
پرشي دارد اندازه عشق .
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند .
زندگي نوبر انجير سياه ، در دهان گس تابستان است .
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است .
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست .
خبر رفتن موشك به فضا ،
لمس تنهايي (( ماه )) ،
فكر بوييدن گل در كره اي ديگر است...
........................................
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کپی کردم:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پيرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست / نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان / نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست / سر فرا گوش من آورد به آواز حزين / گفت ای عاشق ديرينه من خوابت هست / عاشقی را که چنين باده شبگير دهند / کافر عشق بود گر نشود باده پرست - حافظ
</B>
 

phalagh

مدیر بازنشسته
زين تخت و تاج سرنگون تا کی رود سيـلاب خون؟
اين تخـــت را ويــران کنيد٬ اين تاج را وارون کنيــــد
چنديـــن که از خم در سبو خــون دل ما مــــی‌رود
ای شاهدان بزم کيــــن پيمانـــه‌ها پر خون کنيـــد
--------------
هوشنگ ابتهاج.
(باران جان شاعر اون شعر رو هم نمیدونم)
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل شاد باش ک آن یار تند خو
بسیار تند روی نشیند ز بخت خویش
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مقامات طریقت هرکجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتر دانش ما جمله بشویید بمی
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عاشقان،ای عاشقان،دل را چراغانی کنید

ای می فروشان شهر را،انگور مهمانی کنید

معشوق من بگشوده در،روی گدای خانه اش

تا سر کشم من جرعه ای،از ساغر و پیمانه اش
 

sisah

عضو جدید
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ای که مرا تو داده ای حال سمند سرکشی
جور کنی تو یا وفا روی به کس نمیکنم
 

ساغر777

عضو جدید
مژده ايدل كه مسيحا نفسي مي ايد
كه ز انفاس خوشش بوي كسي مي ايد
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش
زده ام فالي و فرياد رسي مي ايد
 
  • Like
واکنش ها: cute
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا