رسم بد عهــــــــــدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سوسن و نسرین آمد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست
ورندان آينه صد گونه تماشا ميکرد
گفتم اين جان جهان بين بتو کي داد حکيم
گفت آنروز که اين گنبد مينا ميکرد
رسم بد عهــــــــــدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سوسن و نسرین آمد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست
ورندان آينه صد گونه تماشا ميکرد
گفتم اين جان جهان بين بتو کي داد حکيم
گفت آنروز که اين گنبد مينا ميکرد
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست
یار مارا گو سلامی،دل همیشه تنگ اوست
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی در حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد.......................بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
دل ما یکایک به فرمان تست
همان جان ما زیر پیمان تست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم
اینم اولین پست ما تو باشگاه:
ماییم و نوای بی نوایی................بسم الله اگر حریف مایی.
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد .....................طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام..........................خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
میروی وعده آنجا که روز و شب را با هم آشتی است
صبح چندان دور نیست
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز.................تا دگر خون که از دیده روان خواهد شد
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادن ..........................وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادن
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد///////////////////////////////چاره آنست که سجاده به می بفروشیم
مستی زان سبب افتان وخیزان میروی...................گفت جرم راه رفتن نی ره هموار نیست
تن آدمی شریف است به جان آدمیت///////////////////////نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تو را میبینم هردم زیادت می کنم //////////// مرا میبینی هر دم زیارت میکنی .تن آدمی شریف است به جان آدمیت///////////////////////نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تو را میبینم هردم زیادت می کنم //////////// مرا میبینی هر دم زیارت میکنی .
یار تویی غار تویی عشق جگرخوار تویی////////////////////////یار مرا غار مرا خواجه نگهدار مرا
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی /////////////// تا راهرو نباشی کی راهبر شوی .آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمیپاشد به هم دنیا چرا
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی /////////////// تا راهرو نباشی کی راهبر شوی .
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی /////////////// تا راهرو نباشی کی راهبر شوی .
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم////////////////////دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
تا خار غم عشقت آویخته بر دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها
ایدل بساز عرش اگر گوش می کنی ..... از ساکنان فرش فراموش می کنی
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
پیوسته مرا کنج خرابات مقام است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |