نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دل آزاری که من دارم
من ترک عشق و شاهدو ساغر نمیکنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمیکنم!
(حافظ)
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دل آزاری که من دارم
تا نپنداری که من در آتش از جوش تبم
در غم روی تو مدهوشم نه مدهوش تبم
من کجا بودم عجب بی تو این چندین زمان
در پی تو همچو تیر در کف تو چون کمان
ناصحم گوید: صبوری پیشه کن در عشق دوست
کز صبوری به شود درد تو, اما کی شود؟
من از آن کشم ندامت که تورا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی؟!
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
دوش چه شب بود که در نیمه شب
برق ز رخسار تو جستن گرفت
دانی که چیست دولت؟دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن!
(حافظ)
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
دوش چه شب بود که در نیمه شب
برق ز رخسار تو جستن گرفت
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم ازین پیش که دل بسپردم
من ودل همان که بودیم وتو
آن نه ای؛که بودی!
(رهی معیری)
یاری بدست کن که بامید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
تا دل به مهرت داده ام در بند فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری
یاد کن از کسی که در همه عمر
نکند لحظه ای فراموشت(عطار)
یادم نکرد وشاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
وقت آنست که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردینست
تو اعتماد مکن بر کمال و دانش خویش
که کوه قاف شوی زود در هوات کنند
در جهان هرجا که هست آرایشی
پرتو از روی جهانآرای توست
*عطار*
تا توبا منی زمانه با من است
بخت وکام جاودانه با من است
(هوشنگ ابتهاج)
تا چو مجمرنفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |