مشاعرۀ سنّتی

[self.f_t_m990]

• آرزوی خم گیسوی تو خم کرد قدم
• باز انگـشت نمای سر بـازار شدم

مردی نبود فتاده را پای زدن
​

گر دست فتاده ای بگیری، مردی ....​

(رودکی) ​

 

[امالیا]

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری، مردی ....

(رودکی) ​

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

 

[self.f_t_m990]

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

یا رب به خدایی خداییت وان که به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم

 

[محمدکریمی]

یا رب به خدایی خداییت وان که به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم

مدعی خواست که اید به تماشاگه راز.....دست غیب امد و بر سینه نامحرم زد

 

[Shahab]

مدعی خواست که اید به تماشاگه راز.....دست غیب امد و بر سینه نامحرم زد

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

 

[محسن........]

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

معلوم نشد که در طربخانه ی خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

 

[Shahab]

معلوم نشد که در طربخانه ی خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشخه چشمي نظر به ما كنند

 

[محسن........]

انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشخه چشمي نظر به ما كنند

دوش میگفت که سحر دهم کام دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود..

 

[محمدکریمی]

انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشخه چشمي نظر به ما كنند

دیدی دلا که اخر پیری و زهد وعلم....بامن چه کرد دیده معشوقه باز من

 

[محمدکریمی]

دوش میگفت که سحر دهم کام دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود..

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع....گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

 

[محسن........]

دیدی دلا که اخر پیری و زهد وعلم....بامن چه کرد دیده معشوقه باز من

نه رومم نه زنگم من همان بی رنگ بیرنگم

 

[محمدکریمی]

نه رومم نه زنگم من همان بی رنگ بیرنگم

من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی ابی....ولی با خفت وخاری پی شبنم نمیگردم

 

[محسن........]

من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی ابی....ولی با خفت وخاری پی شبنم نمیگردم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر.......

 

[محمدکریمی]

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر.......

روز هجران وشب فرقت یار اخر شد...زدم این فال و گذشت اختر و کار اخر شد

 

[محسن........]

روز هجران وشب فرقت یار اخر شد...زدم این فال و گذشت اختر و کار اخر شد

دریای خزر گردم خواهی تو اگر جونم
صد سینه سپر گردم خواهی تو اگر جونم

 

[محمدکریمی]

دریای خزر گردم خواهی تو اگر جونم
صد سینه سپر گردم خواهی تو اگر جونم

میدهد هرکسش افسونی ومعلوم نشد....که دل نازک او مایل افسانه کیست

 

[محسن........]

میدهد هرکسش افسونی ومعلوم نشد....که دل نازک او مایل افسانه کیست

تو به من گفتی که از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش که فردا دلت با دگران است

 

[901010]

تو به من گفتی که از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش که فردا دلت با دگران است

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

 

[fahimeh89]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

[901010]

دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

 

[fahimeh89]

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم

 

[901010]

در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم

من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

 

[fahimeh89]

من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست

 

[901010]

دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی

 

[fahimeh89]

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی

ک شب به شتاب رفتنم را دیدی
دل را به افق سپردنم را دیدی

 

[901010]

ک شب به شتاب رفتنم را دیدی
دل را به افق سپردنم را دیدی

یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی

 

[fahimeh89]

یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا

 

[901010]

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

 

[fahimeh89]

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

در همه دير مغان نيست و من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي

 

[901010]

در همه دير مغان نيست و من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه