من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دوسه پيمانه
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دوسه پيمانه
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دوسه پيمانه
سلام بر پايه مشاعرههمای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد
دل من در هوس روی تو ای مونس جانهمای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
سلام بر پايه مشاعره
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
هر روز دلم در غم تو زارتر است
توی این خونه پوسیدم خدایا
مگه دیوار اینجا در نداره
چقدر باید تحمل کرد بی عشق
مگه دنیا در و پیکر نداره
سلام
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهامهمه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهدتا ز میخانه و می نام نشان خواهد بود
دل ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام راآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطراز جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
ای مرا آزرده از خود گر پشیمانی بیا
نغمه های نا موافق گر نمی خوانی بیا
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
امشب زغمت میان خون خواهم خفتدل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وزبسترعافیت برون خواهم خفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
چه زیبا می گه احمدرضا احمدی:
در كمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش كرده ام
كه بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشك های من بسته
بر صورت من است
هیچكس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
كه عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر كف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |