یاد دار این سخن از من که پس از من گویینگویم کز غمم آزاد سازی
که از غم خاطر خود شاد سازی
توسنی کردم ندانستم همیتن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاراندر غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
یکی درد و یکی درمان پسندددر توکل تو بگویی که سبب سنت ماست
در تسبب تو نکوهیدن اسباب کنی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
لاف از سخن چو در توان زددلا خود را در آیینه چو کژ بینی هرآیینه
تو کژ باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول
![]()
در دایره ای کآمدن و رفتن ماستاي ديده تو را به روي او خواهم داد
از گريه ي شوقت آبرو خواهم داد
مي خند چو آيينه كه در حجله ي بخت
دست تو به دست آرزو خواهم داد
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییتا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها
تا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در این خشکی هجران ماهیانند
بیا ای آب بحر زندگانی
برون آب ماهی چند ماند
چه گویم من نمیدانم تو دانی
یا رب این شمع شب افروز ز کاشانه کیست؟
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست؟
ای دف تو بخوان ز دفتر مشتاقان
ای کف تو بزن بر رگ خون ایشان
ای نعرهٔ گویندهٔ جویندهٔ دل
ای از نمکان ببر مرام تا نه مکان
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهرنه تنها شد صبوحي از غم هجران تو محزون .... فغان شد ناله شد خـونين جگــر شد ديــده تر شد
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |