مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل را رفیق ما کند آن کس که عذر هست



زیرا که دل سبک بود و چست و تیزپا
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل به تو داده ام ولی باز در این ترددم

تا زتو چون ستانمش یا به تو چون گذارمش
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مست می غفلت تو نیز به خواب اندر

این خانه به یغما رفت داد از تو آه از من
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی



اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان

خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان
در خاک می تپید و پی یار می خزید
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان

خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان
در خاک می تپید و پی یار می خزید
دست از طلب ندارم تاکام من بریاد
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
 

maede66

عضو جدید
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا