نگاه کن که غم درون دیده امتو دردی نداری که دردت مباد
از آنت نظر نیست بر درد من
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن که غم درون دیده امتو دردی نداری که دردت مباد
از آنت نظر نیست بر درد من
دل را رفیق ما کند آن کس که عذر هست
زیرا که دل سبک بود و چست و تیزپ
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوکمنظورت تیز پا ست؟؟
به هر حال با الف میگم :
اهل سیرت را به صورت هست ربط معنوی
چون تواند صائب از نظاره خوبان گذشت
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدینیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من
ای دل عبث مخور غم دنیا رامرغان در قفس بین در شست ماهیان بین
دلهای نوحه گر بین زان مکرساز دانا
تا کی به تمنای وصال تو یگانهای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردمتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
از او هر چه بگفتند از کم و بیشتا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها
المنه لله که در میکده باز استتا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفیاز او هر چه بگفتند از کم و بیش
نشانی داده اند از دیدۀ خویش
ای دوست بیا تا غم فردا مخوریمدر ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی
اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما
دست از طلب ندارم تاکام من بریادمی رفت آفتاب و به دنبال می کشید
دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان
خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان
در خاک می تپید و پی یار می خزید
درین هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش استدست از طلب ندارم تاکام من بریاد
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیمآتش رخساره روشن کن شبی ، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانه ی خاموش چشم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |