می كرده به جام من و با جرعه اي از آن
هـر نـقـش دگـر جز رخ ماهش شده بر آب
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام
می كرده به جام من و با جرعه اي از آن
هـر نـقـش دگـر جز رخ ماهش شده بر آب
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام
مــن بـــه بــزم شـاعـران نـا آشنـا نـاخـوانده ام
نـيــستـم شـــاعــر که درآغاز ايــن ره مانده ام
موجود هر آنجه هست، نقشست و خيال
عارف نبود هر كه نداند اين حال
بنشين قدحي باده بنوش و خوش باش
فارغ شو از اين نقش خيالات محال
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار
...تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است ...
تا دل کم عشق تو در بست به شادی
بستیم به جان بر غم عشقت کمر دل
چاک زد جان پدر دست صبا دامن گل
خیز تا هر دو خرامیم به پیرامن گل
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
مکنید یاد شکر برلعل همچو قندش
بدو چشم شوخ جادو بربود خوابم از چشم
مرساد چشم زخمی بدو چشم چشم بندش
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
حالا با ی هستش؟
یه خری آمد بسوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی پیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان
زبین این همه خرهای خوشگل یکی کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟ به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم بهر گل چیدین برفته
برای بار سوم خر بپرسید خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی
لیلی و مجنون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو
درین بازار بشکن قدر خود راوصل است رشته سخنم با جهان راز
زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند
وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند
درین بازار بشکن قدر خود را
که گیتی جنس ارزان میپسندد
سر بزیر افکنم از حسرت بی بال و پری
در قفس مانده ام آنقدر که پر ریخته ام
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
آن قصر كه جمشید در او جام گرفت ***
آهو بچه كرد و شیر آرام گرفت
بهرام كه گور می گرفتی همه عمر ***
دیدی كه چگونه گور بهرام گرفت
حكیم خیام نیشابوری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |