مشاعرۀ سنّتی

[hamid64amiri]

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من آسمان تو چه رنگ است امروز؟

 

[hamid64amiri]

بگـــذار تــــــــا مقــــابل روی تــــو بگــذریم دزدیــده در شمــــایل خـوب تـــــو بنـــگــریم​

شوق است در جدایی و جـــور است در نظـر هـــم شـــوق بـه کـه طـاقت شــوقت نیـاوریم​

ما را سری است با تو کـه گــر خلق روزگار دشـمن شـوند و سـر بــرود هـم بر آن سـریم​

گفتــــی ز خـاک بیشــترنـد اهـــل عشـق مــن از خــاک بیشــتر نـه کــه از خـاک کمـــتریم​

مـا بــا تـوایـم و بـا تــو نه ایـم اینت بلـعجب در حلقه ایـــم با تـو و چــــون حلقه بر دریم​

 

[barg]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم!!

 

[Mitra_Galaxy]

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بكشد
چو شمعه سوخته روزی در انجمن بكشد
سعدی

 

[mo_amin]

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بكشد
چو شمعه سوخته روزی در انجمن بكشد
سعدی

دل میرود زدستم صاحب دلان خدارا
دردا که رازه پنهان خواهد شد آشکارا
​

 

[Mitra_Galaxy]

آن سفرکرده که صد قافله دل همراه اوست
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش ...

 

[mo_amin]

آن سفرکرده که صد قافله دل همراه اوست
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش ...

شکرایزد که به اقبال و کله گوشه گل
نخوت باددی و شوکت خار آخر شد
​

 

[Mitra_Galaxy]

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی ...

 

[mo_amin]

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی ...

یکی روبهی دید بی دست و پای
فروماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد
بدین دست وپای از کجا میخورد
​

 

[barg]

دمی باغم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزین کمتر نمی ارزد

 

[Mitra_Galaxy]

دل گفت وصــــــالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت ......

 

[mo_amin]

دمی باغم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزین کمتر نمی ارزد

دايم اي عطار با اندوه ساز
تا ز حضرت امرت آيد کالطرب
​

 

[mo_amin]

دل گفت وصــــــالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت ......

تونیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
​

 

[Mitra_Galaxy]

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هرچه گويد جاي هيچ اکراه نيست ...

 

[محـسن ز]

تحفه ها رفته به درگاه سلیمانی لیک
مور در گیر حساب است به دادش برسید

 

[mo_amin]

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هرچه گويد جاي هيچ اکراه نيست ...

تو نیکی میکن و در دجله انداز
منم شیرجه میرم درش میارم
​

 

[Mitra_Galaxy]

مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد​

 

[noshdaroo]

مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد​

در کشور عشق هیچ کس رهبر نیست
هیچ شاهی به گدا سرور نیست
​

 

[*زهره*]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

[kachal63]

دوستی با ناتوانان مایه روشندلیست
موم چون با رشته سازد شمع محفل میشود

 

[moein_13]

دوستی با ناتوانان مایه روشندلیست
موم چون با رشته سازد شمع محفل میشود

سلام زهره خانوم و بقیه دوستان

در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست

در موجهای بحر سعادت نفیسه هاست
​

 

[noshdaroo]

سلام زهره خانوم و بقیه دوستان

در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست

در موجهای بحر سعادت نفیسه هاست
​

تاکی زنــاز جـــلوه مــعشوق دم زنی
عشق آتشی است عمرتو بر باد میدهد
​

 

[Dehaty]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد

 

[moein_13]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد

در آسمان علم عمل برترین پر است

در کشور وجود هنر برترین غناست

 

[Dehaty]

تا تو به خاطر منی
کس نگذشت بر دلم
وصل تو چیست در جهان تا ز تو مهر بگسلد

در آسمان علم عمل برترین پر است

در کشور وجود هنر برترین غناست

 

[moein_13]

تا تو به خاطر منی
کس نگذشت بر دلم
وصل تو چیست در جهان تا ز تو مهر بگسلد

دیوانگی است قصه ی تقدیر و بخت نیست

از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
​

 

[Dehaty]

تو که نازنده بالا دل ربایی
تو که مشکین دو گیسو در غفایی
به مو گویی که سرگردان چرایی ؟

دیوانگی است قصه ی تقدیر و بخت نیست

از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
​

 

[moein_13]

تو که نازنده بالا دل ربایی
تو که مشکین دو گیسو در غفایی
به مو گویی که سرگردان چرایی ؟

باران چو به اتفاق دیدار کنید

باید که زدوست یاد بسیار کنید
​

 

[Dehaty]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

باران چو به اتفاق دیدار کنید

باید که زدوست یاد بسیار کنید
​

حال میکنم که اهل شعری ...

 

[moein_13]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

حال میکنم که اهل شعری ...

قوربونت

دریاب تو این یکدم که وقتت نی ای

ان تره که بدروند و دگر روید
​