دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم و خون در دل و سر در گل بود
با درود
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم،شربت دیدارمیباید
بهایی
دگر تلخ است کامم،شربت دیدارمیباید
بهایی
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم و خون در دل و سر در گل بود
معرفت نیست در این قوم خدایا سببیدر آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی ترا فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و ترا نوش کنم
مولوی
ما چو نائیم و نوا در ما ز توستتا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدندترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
نتوان دل شاد را به غم فرسودندیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر دیوانه جان؟
با ما سر دیوانگی داری مگر دیوانه جان؟
در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
وقتی نشستی اندکی نزدیکتر دیوانه جان
نیستم.. تا تو نگاهم بکنی خواهم بودنيست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهي كن وليكن آن مكن
حضرت مولانا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |