یاران ز شراب وصل سر مست
مخمور تو از شراب ساقی
ناگشته دمی ز خویش فانی
خواهی که شوی به دوست باقی؟
مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده بارانم شو و روز
نه تب دیرم نه جایم میکند درد
همیدونم که نالونم شو و روز
ز چشم من مپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر می شمارم
دلم رفت و ندیدم روی دلدارمگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
بمو دایم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم فتی خونت بریجم
بوینم تا چه رنگی ای دل ای دل
ای زلف تو هر خمی کمندیزهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغز است و چه خوبست چه زیباست خدایا
ازین آب روان است که ما چرخ زنانیم
نه از کف و نه از نای نه دفهاست خدایا
دلا دیشب چه می کردی تو بر کوی حبیب منيكي ز شب گرفتگان چراغ بر نميكند
كسي به كوچه سار شب در سحر نميزند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |