تو به حال من مسکین به جفا می نگری
من به خاک کف پایت به وفا می نگرم
من به خاک کف پایت به وفا می نگرم
آنكه غمت ناز فروشد به دو عالم درياب كه من غير تو غمخوار ندارم
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
با درود
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
منوچهری
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
ناله من شده گر باعث دردسر تو
دست دل گیرم و بیرون روم از کشور تو
ابوالقاسم حالت
یک لحظه کسی که با تو دمساز آیدبا درود
وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم ورام
وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری
مولوی
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیستیا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینهی ادراک انداز
در این دنیای وانفا چرا مغرور می گردیترک گدایی نکن که گنج بیابی
از نظر رهروی که در گذر آید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |