آنانکه خاک را به نظر کیــــــــمیا کنـــنـد
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
حافظآیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند

آنانکه خاک را به نظر کیــــــــمیا کنـــنـد
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
حافظ![]()
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در من ترانه های قشنگی نشسته اند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند[/FONT]
در کارگه کوزه گری بودم دوش[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در من ترانه های قشنگی نشسته اند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند[/FONT]
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سوداي تو سيلاب داشت
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنومتو سبـــز تــر از باغ بهــــاری و من اما
خشکیده گیاهم که دگر برگ و برم نیست
تو سبـــز تــر از باغ بهــــاری و من اما
خشکیده گیاهم که دگر برگ و برم نیست
من آن نگين سليمان به هيچ نستانمتا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
تو آن همیشه بهاری که با نسیمِ خیالتو دوري از برم دل در برم نيست
هواي ديگر هم در سرم نيست
به جان دلبرم كه از هر دو عالم
تمناي دگر جز دلبرم نيست
يارم به يك تا پيرهن خوابيده زير نسترنتو آن همیشه بهاری که با نسیمِ خیال
به دوشِ خاطره هایم شکوفه می ریزی![]()
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش, میسپارم به تو از چشم حسود چمنش.
توانا بود هر که دانا بودشبي ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه پر وانه با شمع گفت
در پیِ نغمۀ آشوبیِ خود مرغِ سحريارم به يك تا پيرهن خوابيده زير نسترن
ترسم كه بوي نسترن مست است و هوشيارش كند
تا به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رودر پیِ نغمۀ آشوبیِ خود مرغِ سحر
می کند هر شبه تکرار که بیدار کم است![]()
وصالِ دوستان عمر است و کوتاه است عمر ای دلتا به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نكته به نكته مو به مو
از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در كوچه به كوچه كو به كو
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسبوصالِ دوستان عمر است و کوتاه است عمر ای دل
گر از دیدار محرومم به یادِ دوست بنشینم![]()
من و شب و پروانه من و دل ديوانه به اشك و آتش خرسندوصالِ دوستان عمر است و کوتاه است عمر ای دل
گر از دیدار محرومم به یادِ دوست بنشینم![]()
من و شب و پروانه من و دل ديوانه به اشك و آتش خرسند
تو حال من كي داني كه خود نباشي چون من به عشق رويي پابند
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست...
ماهم این هفته برون رفت و بچشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست...
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادتا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |