مشاعرۀ سنّتی

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل خسته و سینه چاک می‌ باید شد

وز هستی خویش پاک می‌ باید شد


آن به که به خود پاک شویم اول کار

چون آخر کار خاک می‌ باید شد


- ابوسعید ابوالخیر

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود


- وحشی بافقی




دیدم ستاره های نگاهت هنوز هم
در آسمان آبی آن مانده یادگار
آمد به یاد من که ز غوغای زندگی
حتی تو را چو خنده فراموش کرده ام
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد

هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد


- جناب حافظ




دنياست خوب و دنيا ليكن بقا ندارد
دارد چو بيوفايی يك آشنا ندارد
هرچيز در شكستن فرياد می برآرد
اما شكست دلها هرگز صدا ندارد
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌ رسد

صبر کن ای دل شبی آخر به ما هم می‌ رسد


- ملک الشعرای بهار



[FONT=&quot]در مجالی که سخت کوتاه است
[/FONT]وای بر سینه ای که پر آه است
[FONT=&quot]شب نمی ماند این چنین تیره
[/FONT]بعد از او نوبت سحرگاه است
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا کی ز غم تو رخ به خون شوید دل

و آزرم وصال تو به جان جوید دل


رحم آر کز آسمان نمی‌ بارد جان

بخشای که از زمین نمی‌ روید دل



- مهستی گنجوی



لاله لاله دلم داغدار است
کوچه کوچه شبم سوگوار است
آسمان در هوای تو دیریست
مثل چشمان من اشکبار است

ممنون از همراهیتون:gol::gol:
شبتون بخیر
 

hossein_aj

عضو جدید
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در دایره‌ای که آمد و رفتن ماست


او را نه بدایت نه نهایت پیداست


کس می نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم


- سعدی



ماه بی حوصله دشت ، بیابان را کشت
سیب سرخی شد و چرخی زد و ایمان را کشت
سبد خالی امسال به سیبی ننشست
خاک بی برکت این مزرعه باران را کشت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تیر او تا به سرا پرده دل ماوا داشت

خیمه صبر من دل شده را برپا داشت


تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم

عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت



- محتشم کاشانی



 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تیر او تا به سرا پرده دل ماوا داشت

خیمه صبر من دل شده را برپا داشت


تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم

عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت



- محتشم کاشانی





تنها يكي به قلّه تاريخ مي‌رسد
هر مرد پا شكسته كه تيمور لنگ نيست
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرسی شعر قشنگی بود.:gol:


تویی آن که عاشقت را دل پاره پاره باید

به نشان عشقی از خون تن پر ستاره باید


- حسین منزوی

ممنون:gol:
دلا تا بزرگی نیاری به دست
به جای بزرگان نشاید نشست
بزرگیت باید در این دسترس
به یاد بزرگان برآور نفس
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:gol:

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت


- جناب حافظ



تو کز چشـم و دل مــردم گریزانی چه میـــدانی
حدیث اشــک و آه من برو از باد و باران پرس

 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سکه رخسار ما جز زر مبادا بی‌ شما

در تک دریای دل گوهر مبادا بی‌ شما


- مولوی



ببخشید ترکی شد :redface:

آخ گجه لر یاتمامیشام من سـنه لای لای دمیشم[SUP]
(آه که شبها از غم فراقت نخفته ام و برایت لای لای گفته ام)
[/SUP]

سن یاتالی من گوزومه اولدوزلاری سای دمیشم
[SUP](آن دم که به خواب نازفرو رفته ای بجایت تاسحر ستاره هارا شمرده ام)[/SUP]
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خواهش می کنم.
:gol:
شعر قشنگی بود ممنون.



می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم

بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام



- رهی معیری




آقای شهریار با یه بغض خاصی اون بیت و بیت های بعدی رو می خونن. برا همین دوس داشتم:gol:
مرا در دل غم جانانه‌ای هست
درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانه‌ای هست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا