مشاعرۀ سنّتی

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
بازم سعدی علیه الرحمه
 

elahe .

کاربر فعال

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
بازم سعدی علیه الرحمه

هم چو پروانه ز اشتیاق رخش
خویشتن را فکنده در اتش
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
بازم سعدی علیه الرحمه
خیلی زیبا بود;)
[FONT=&quot]تو همون رویایی من پر از مجنونم[/FONT]
[FONT=&quot]من دماوندم که پای تو می مونم[/FONT]
[FONT=&quot]عمریه بی حرکت پیش چشمت کیشم[/FONT]
[FONT=&quot]تیشه بر می داری بی ستون تر میشم[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم چو پروانه ز اشتیاق رخش
خویشتن را فکنده در اتش

[FONT=&quot]شباي جمعه كه مياد بياي سر مزار من[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره باز ياد چشات زمزمه ي نبودنم ،[/FONT]
[FONT=&quot]ببين كه عاقبت چي شد قصه ي با تو بودنم[/FONT]
[FONT=&quot]خاك سر مزار من نشوني از نبودنم ،[/FONT]
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شباي جمعه كه مياد بياي سر مزار من
دوباره باز ياد چشات زمزمه ي نبودنم ،
ببين كه عاقبت چي شد قصه ي با تو بودنم
خاك سر مزار من نشوني از نبودنم ،
یاد اجرای آقای اخشابی افتادم با این ابیات سعدی
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
شعر شما سنتی نبودها
:redface:

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

یاد اجرای آقای اخشابی افتادم با این ابیات سعدی
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
شعر شما سنتی نبودها
:redface:



میدونم واسه تنوع بود زیاد سخت نگیرید
[FONT=&quot]دل من باز گریست[/FONT]
[FONT=&quot]قلب من باز ترک خورد و شکست[/FONT]
[FONT=&quot]باز هنگام سفر بود[/FONT]
[FONT=&quot]و من از چشمانت می خواندم[/FONT]
[FONT=&quot]که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد[/FONT]
[FONT=&quot]و از این عشق گذر خواهی کرد[/FONT]
[FONT=&quot]و نخواهی فهمید[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]بی تو این باغ پر از پاییز است[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میدونم واسه تنوع بود زیاد سخت نگیرید
دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذر خواهی کرد
و نخواهی فهمید.
بی تو این باغ پر از پاییز است!
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
[FONT=&quot]نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست[/FONT]
[FONT=&quot]من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست[/FONT]
[FONT=&quot]من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام[/FONT]
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست
من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام
عااااااااالی چقد قشنگ. کاش شاعرشم بنویسید.
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
سعدی عزیز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

عااااااااالی چقد قشنگ. کاش شاعرشم بنویسید.
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
سعدی عزیز

[FONT=&quot]من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]تو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست[/FONT]
[FONT=&quot]من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست[/FONT]
[FONT=&quot]من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]قطره ام امّا هزاران رود ِ جاری در من است[/FONT]
[FONT=&quot]غرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام[/FONT]
[FONT=&quot]دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه[/FONT]
[FONT=&quot]بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام[/FONT]
شاعرش ناشناسه:redface:
[FONT=&quot]یک شب برایش تا سحر “گلپونه ها” خواندم[/FONT]
[FONT=&quot]تنها به لبخندی مرا دیوانه می دانست[/FONT]
[FONT=&quot]فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای[/FONT]
[FONT=&quot] “من مانده ام تنهای تنها” را نمی دانست .[/FONT]
غلامرضا طریقی
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام
تو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام
نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست
من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام
قطره ام امّا هزاران رود ِ جاری در من است
غرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام
دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام
شاعرش ناشناسه:redface:
یک شب برایش تا سحر “گلپونه ها” خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه می دانست
فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
“من مانده ام تنهای تنها” را نمی دانست .
غلامرضا طریقی
فوق العادست. فوق العاده

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
حافظ همیشه سربلند
سپاس فراوان
شب خوش
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
ز بند گران بردمش سوی تخت / شد ایران بدو شاد و او نیکبخت
مرا یار در هفت خوان رخش بود / که شمشیر تیزم جهان بخش بود

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد

درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر / درین سراچه ی بازیچه غیر عشق مباز
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا