eng_majid
عضو جدید
دشمن خونخوار را کوته به «احسان» ساز دست / هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را !
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست
دشمن خونخوار را کوته به «احسان» ساز دست / هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را !
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست
تو یه لشكر كه لبریز از غروره
با مردی كه نگاهش مثل نوره
كنار هم تو یه دنیای دیگه
یه روز دنیا به ما تبریك میگه
همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی مشتاق و دمسازی که دید
دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذر خواهی کرد
و نخواهی فهمید….
بی تو این باغ پر از پاییز است…!
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است
برگ می ریزد، ستیزش با خزان بی فایده است
باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم
در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده است
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج مستان را مجال شاه نیست
[FONT="]تازه فهمیدم که این بغضِ گلو مانده ی عشق[/FONT]
[FONT="]چه بلاها که نیاورده سر خرخره ها[/FONT]
[FONT="]همه ی شهر به دور سر من می چرخد[/FONT]
[FONT="]چه کشیدند از این در به دری فرفره ها[/FONT]
ای لال زو صف تو زبانها
کوته ز ثنای تو بیانها
[FONT="]اگر این بار خدا خواست که خوشبختی را[/FONT]
[FONT="]بفروشد کمی ارزانتر از این تا با هم...[/FONT]
[FONT="]اگر این بار زمان روی زمین بند شود[/FONT]
[FONT="]نشناسیم از این شوق سرازپا با هم[/FONT]
مگو بامن حدیث عقل و دین واعظ که عمری شد
که در دیر مغان دیوانه با زنار می گردم
[FONT="]منتظر بود که شاید تو به یادش باشی[/FONT]
[FONT="]لحظه ای هم تو مگر چشم به راهش باشی[/FONT]
[FONT="]منتظر بود که شاید تو بگویی برگرد[/FONT]
[FONT="]ای دریغا که نگاهت به دل او بد کرد[/FONT]
در دل شب عاشقان عیشهاست
خوشتراست از روزها شب های عشق
[FONT="]قید دینم بود لامذهب!نمیفهمی چرا؟[/FONT]
[FONT="]بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد،نگرد![/FONT]
[FONT="]"یک" ندارد جز خودش مضرب،نمیفهمی چرا؟[/FONT]
[FONT="]بارها گفتم دل دیوانه!گرد عشق نه![/FONT]
هرکه با عشق در نیامیزد
زین میانه به پای برخیزد
در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست
نام تو افتخار خداوند عالم است
شرح غلام ترک تو ، متن کتابهاست
یک موی او به قیمت صد جام و صد جم است
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم ...... تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من / آری به یمن لطف شما خاک زر شود
تا کی به تمنای وصال تو یگانهدل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست / گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست / گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دی در گذر بود و نظر سوی ما نکرد / بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنانیست هر کرا / بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
دی در گذر بود و نظر سوی ما نکرد / بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنانیست هر کرا / بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
راه زنید آب را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهــــار میرسد
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید / فغان که بخت من از خواب در نمی آید
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |