مشاعرۀ سنّتی

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

[FONT=&quot]یک شبی مجنون نمازش را شکست[/FONT]
[FONT=&quot]بی وضو در کوچه لیلا نشست[/FONT]
[FONT=&quot]عشق آن شب مست مستش کرده بود[/FONT]
[FONT=&quot]فارغ از جام الستش کرده بود[/FONT]
[FONT=&quot]سجده ای زد بر لب درگاه او[/FONT]
[FONT=&quot]پر زلیلا شد دل پر آه او[/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شمس تبریزی بر آمد در دلم بزمی نهاد
از شراب عشق گشتست این در و دیوار مست



تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه می‌دانی؟
تو در آسایشی، تیمار بیماری چه می‌دانی؟

نداری جز دل آزاری و ناز و دلبری کاری
تو غمخواری و دلجویی و دلداری چه می‌دانی؟


تو چون یک شب به سودای سر زلف پریشانش
نپیمودی درازی شب تاری چه می‌دانی؟

برو زاهد چه پرهیزی ز ناز و شیوه چشمش؟
بپرس این شیوه از مستان تو هشیاری چه می‌دانی؟


دلا گفتم، غم خود خور که کار از دست شد بیرون
تو را غم خوردن است ای دل تو غمخواری چه می‌دانی؟
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نفر امد قرارم را گرفت
برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهارفصل من بهاری بود حیف
باد پاییزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق
با نگاهی اعتبارم را گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دارو ندارم را گرفت
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نفر امد قرارم را گرفت
برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهارفصل من بهاری بود حیف
باد پاییزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق
با نگاهی اعتبارم را گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دارو ندارم را گرفت

تا با شدم این جان گرامی در تن،
خواهم به غم عشق تو جان پروردن

چون زلف تو تا سرم بود بر گردن
شور تو ز سر بدر نخواهم کردن
 

omid20110

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دانی که چرا با تو ز اسرار نگویم؟! / طوطی صفتی و طاقت اسرار نداری

البته این شعرو گفتم چون شعر قبلی آخرش "د" بود :)
به کسی برنخوره یه وخت
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانی که چرا با تو ز اسرار نگویم؟! / طوطی صفتی و طاقت اسرار نداری

البته این شعرو گفتم چون شعر قبلی آخرش "د" بود :)
به کسی برنخوره یه وخت

[FONT=&quot]یک طایفه رابهرمکافات سرشتند[/FONT]
[FONT=&quot] یک سلسله رابهرملاقات گزیدند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]یک فرقه به عشرت درکاشانه گشادند[/FONT]
[FONT=&quot] یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
 

نگار88

کاربر بیش فعال
یک طایفه رابهرمکافات سرشتند
یک سلسله رابهرملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت درکاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست / نیمی رخ یار است و نیمی رخ دوست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست / نیمی رخ یار است و نیمی رخ دوست

[FONT=&quot]تشنه ی بادیه را هم به زلالی در یاب[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به امیدی که در این ره به خدا می داری[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به از این دار نگاهش که مرا میداری[/FONT]
 

نگار88

کاربر بیش فعال
تشنه ی بادیه را هم به زلالی در یاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری
دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا/ یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا/ یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

[FONT=&quot]احساس تو چون طراوت باران است [/FONT]
[FONT=&quot] بر زخم شکوفه های گل درمان است [/FONT]
[FONT=&quot]هر وقت که در هوای تو می چرخم [/FONT]
[FONT=&quot] انگار نفس کشیدنم آسان است.[/FONT]
 

نگار88

کاربر بیش فعال
احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است.
تا توانی می گریز از یار بد ... یار بد بدتر بود از مار بد / مار بد تنها تو را بر جان زند .... یار بد بر جان و بر ایمان زند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا توانی می گریز از یار بد ... یار بد بدتر بود از مار بد / مار بد تنها تو را بر جان زند .... یار بد بر جان و بر ایمان زند

[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند[/FONT]
[FONT=&quot]آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم[/FONT]
[FONT=&quot]دارد به گرد خویش می چرخاندم هر لحظه ، هر ساعت[/FONT]
[FONT=&quot]من عقربه ؟! نه ... مثل عقرب زهرها در خویش می ریزم[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی / یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

[FONT=&quot]یادمان باشد فردا حتما[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ناز گل را بکشیم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حق به شب بو بدهیم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و نخندیم دگر به تَرَک‌های دل هر گلدان[/FONT]
[FONT=&quot]و به انگشت نخی خواهیم بست[/FONT]
[FONT=&quot]تا فراموش نگردد فردا[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot] زندگی شیرین است[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی باید کرد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد فردا حتما
ناز گل را بکشیم


حق به شب بو بدهیم


و نخندیم دگر به تَرَک‌های دل هر گلدان
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا

 زندگی شیرین است
زندگی باید کرد


در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

[FONT=&quot]تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"[/FONT]
[FONT=&quot]باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم[/FONT]
[FONT=&quot]تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم[/FONT]
[FONT=&quot]حذر از عشق ندانم[/FONT]
[FONT=&quot]سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...![/FONT]
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا