مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زاه شرر بارر
این قفس را
بر شکن و زیرو زبر کن
نگاهي مي كنم از دور آن رخسـار نيكو را
نميخواهم ز عشق خويشتن ، آگه كنــم او را

 

memarmemar

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم... شوق دیدار تو لبریییییییز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودمم:smile:

درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گير و دار عاشق شد
:redface:
 

memarmemar

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر ندارد سر زبالین دیده حیران من..............تا به کی سیلی درین دریای طوفانی خورم

من از بیگانگان هر گز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

دوستان شبتون قشنگ:redface:
شب بر همه زیبا:D
 
آخرین ویرایش:

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
آقای ابراهیمی سارای عزیز و بابک میل جان شبتون خوش و پرستاره:w27:

دلت چون آسمان قلبت چو دريا
بمان اينجا بمان اينجا تو با ما
:gol::gol::gol:
شبت پرستاره عزيز ممنون از همراهي شما
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از بیگانگان هر گز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

دوستان شبتون قشنگ:redface:
شب بر همه زیبا:D

در مکتب ما رسم فراموشي نيست
در مسلک ما عشق هم آغوشي نيست
مهر تو اگر به هستي ما افتاد
هرگز به سرم خيال خاموشي نيست
:gol::gol::gol:
شب شما خوش عزيز ممنون از انتخاب شعرهاي قشنگت
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينم در وصف خودم كه تنها ماندم و دوستان يك به يك رفتند

خداحافظ
عزيزان ، ميروم ، بسيار دلتنگم
نمي دانم چه بنويسم ، ولي با دل هماهنگم

ندارم پاي رفتن ، تا روم از پيش يارانم
قدم آهسـته مي مانم و من بسيار مي لنگم

چرا اشكم فزون گشته گمانم
وقت رفتن شد
وجودم غرق در ماتم ، نمي گويم كه از سنـگم

نه
زردي رعفـرانم من ، نه آبي آسمانم من
نمي دانم چه رنگم من ، تو مي گويي كه
بي رنگم ؟


 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلت چون آسمان قلبت چو دريا
بمان اينجا بمان اينجا تو با ما
:gol::gol::gol:





او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد


تو قصه عاشقان همی کم شنوی

بشنو بشنو که قصه‌شان خوش باشد

- شیخ بهایی

در مکتب ما رسم فراموشي نيست


در مسلک ما عشق هم آغوشي نيست


مهر تو اگر به هستي ما افتاد


هرگز به سرم خيال خاموشي نيست
:gol::gol::gol:



تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد

زصد گوهر درین دریا یکی شهوار می باشد

- صائب تبریزی


اينم در وصف خودم كه تنها ماندم و دوستان يك به يك رفتند

خداحافظ
عزيزان ، ميروم ، بسيار دلتنگم
نمي دانم چه بنويسم ، ولي با دل هماهنگم

ندارم پاي رفتن ، تا روم از پيش يارانم
قدم آهسـته مي مانم و من بسيار مي لنگم

چرا اشكم فزون گشته گمانم
وقت رفتن شد
وجودم غرق در ماتم ، نمي گويم كه از سنـگم

نه
زردي رعفـرانم من ، نه آبي آسمانم من
نمي دانم چه رنگم من ، تو مي گويي كه
بي رنگم ؟




مرا در دل غم جان می نگنجد

درو جز عشق جانان می نگنجد


چنان پر شد دلم از شادی عشق

که اندر وی غم جان می نگنجد

- سیف فرغانی













 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا..!



امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست

گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست

گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را

دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را

دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را


آنچه از دریا ب دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



آنچه از دریا ب دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود



[FONT=&quot]در غم عشق نبودیّ و محبت کردی [/FONT]
[FONT=&quot] این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم[/FONT]
[FONT=&quot]من نکردم گله از عهد و وفاداری تو[/FONT]
[FONT=&quot]عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم[/FONT]
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی
این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو
عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم

ما نگوییم بد و میل ب ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر ب کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است ک مطلق نکنیم

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ما نگوییم بد و میل ب ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر ب کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است ک مطلق نکنیم


[FONT=&quot]من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه,[/FONT]
[FONT=&quot]برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست[/FONT]
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه,
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو


[FONT=&quot]وفاي اشک را نازم که درشبهاي تنهايي[/FONT]
[FONT=&quot]گشايد بغض هايي را که پنهان در گلو دارم[/FONT]
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
وفاي اشک را نازم که درشبهاي تنهايي
گشايد بغض هايي را که پنهان در گلو دارم

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ما نمی پوشیم عیب خویش اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ما نمی پوشیم عیب خویش اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند

[FONT=&quot]دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز[/FONT]
[FONT=&quot] بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم[/FONT]
[FONT=&quot] در آینه بر صورت خود خیره شدم باز[/FONT]
[FONT=&quot] بند از سر گیسویم آهسته گشودم[/FONT]
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم


ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چ می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم ک بینم جز ب خواب

از درون سوزناک و چشم تر
نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا