بیا که بی رخ زیبات دل به جان آمد
بیا که بی تو همه سود من زیان آمد
بیا که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
بیا که بی تو دلم جمله در میان آمد
دل در خم آن زلف معنبر بنشست
جان گفت که دل رفت وزین غمکده رست
من هم پی دل روم به هر حال که هست
مسکین چو به لب رسید پایش بشکست
