[FONT="]شب سـردي است، و من افسرده. راه دوري است، و پايي خسته[/FONT][FONT="].[/FONT]
[FONT="]تيرگي هست و چراغي مرده. مي كنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند زمن آدم ها.[/FONT]
نیکی و بدی که در نهاد بشر استاگر خواهي از چنگ من ايمني
دو گز برتر از ابر پرواز كن
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
دوستان در مردن من زندگيستتو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروري داند
ترسم برسم جايي كز نام تو پر باشممن هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
ترسم برسم جايي كز نام تو پر باشم
كان لحظه هزاران بار نفرين به تو خواهم گفت
تو در ياد مني حتي اگر از ديده پنهاني چنان خورشيد ابر الود پنهانم نمي ماني
تو را دارم به رويايم تو را خوانم به دنيايم خيالم با خيالت عالمي دارد نمي داني
مرا دردیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را به جان خویشتن دارم
می خواره و سر گشته و رندیم و نظر باز
وآنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است
هستي هر هست كه هست[FONT="]تویی که از تمام عاشقا عاشق تری [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]منو تا غربت پاییز چشات می بری [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]کسی که عمق چشماش جای امن بودنه [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]تویی که با تو بودن بهترین شعر منه[/FONT]
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |