sorena-2500
عضو جدید
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
آخرین ویرایش:
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
تو نگو مارا بدان شه بار نیست>>><<<با کریمان کارها دشوار نیستیا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
تو نگو مارا بدان شه بار نیست>>><<<با کریمان کارها دشوار نیست
تنگ پر از اشک و چشم های تماشاتا تو نگاه می کنی کار من اه کردنست
ای به فدای جان تو این چه نگاه کردن است
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید>>><<<که مارا همچنین باشد شکیبایی و خرسندیتا تو نگاه می کنی کار من اه کردنست
ای به فدای جان تو این چه نگاه کردن است
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید>>><<<که مارا همچنین باشد شکیبایی و خرسندی
تنگ پر از اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم !
پرسشم از راز ِ بی وفایی او بود
حال که پی برده ام ، چگونه نگریم ؟
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید>>><<<که مارا همچنین باشد شکیبایی و خرسندی
رودم و با گریه دور می شوم از خویش
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رودم و با گریه دور می شوم از خویش
از همه آزرده ام ، چگونه نگریم ؟
مرد مگر گریه می کند ؟ چه بگویم
طفل ِ زمین خورده ام ، چگونه نگریم ؟
(فاضل نظری)
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال>>><<<نمیرسد چو به کس فیضی از رسیدن منما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است /مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال>>><<<نمیرسد چو به کس فیضی از رسیدن من
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است /
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را/
چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی /
فقط با پاسخت پیچیدهتر کردی معما را
آینه گر عیب تو بنمود راست ... خود شکن آینه شکستن خطاست
نالان و اشکبار مگر عاشقی و مستتو مپندار كه خاموشي من هست برهان فراموشي من
نالان و اشکبار مگر عاشقی و مست
با خویشتن چو ما مگر ای دوست ، دشمنی..
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشم
هرچند در این عهد خریدار ندارد
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود...
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
رخنه در پادشاهی آرد ظلم>>><<<در ممالک تباهی آرد ظلمداد خود از کس نیابم جز مگر
زان که او از من به من نزدیکتر..
داد خود از کس نیابم جز مگر
زان که او از من به من نزدیکتر..
رخنه در پادشاهی آرد ظلم>>><<<در ممالک تباهی آرد ظلم
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا را غافل از احوال دل خویشتنم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چون جان خویشتن دانم...
مکن کاری که بر پا سنگت آیه
جهان با این فراخی تنگت ایه
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت ایه
هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید...
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ
چو شیرینی از من به در میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود...
معذرت تشکرام تمومید...شبت بخیر عزیزم:*
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد امد
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحــیِ مــیِ نـاب و سـفیـنـهِ غـزل اسـت
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |