مشاعرۀ سنّتی

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
تلخ از تو شیرین می‌شود کفر از تو چون دین می‌شود

خار از تو نسرین می‌شود چیزی بده درویش را


جان من و جانان من کفر من و ایمان من

سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را
آن روز که هفت ساله بودی .............................. چون گل به چمن حواله بودی
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم // گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم // گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم،
طرحی از جاروها، سایه هاشان در آب.
 

fa-na

عضو جدید
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم،
طرحی از جاروها، سایه هاشان در آب.


با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو... ماهی؟ بگو...
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو... آهی؟ بگو...
راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو
گیرم نمی‌گیری دگر، زآشفته‌ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نئی، از درد من آگه نئی
ولله نئی، بالله نئی، از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام، تو هرچه می‌خواهی بگو
 

nafas z

عضو جدید

با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو... ماهی؟ بگو...
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو... آهی؟ بگو...
راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو
گیرم نمی‌گیری دگر، زآشفته‌ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نئی، از درد من آگه نئی
ولله نئی، بالله نئی، از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام، تو هرچه می‌خواهی بگو

وه که من گر باز بینم چهر مهرافزای او.............................تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه که من گر باز بینم چهر مهرافزای او.............................تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد.
زمین باران را صدا می زند.
گردش ماهی آب را می شیارد.
باد می گذرد. چلچله می چرخد. و نگاه من گم می شود.
ببخشید خطش ریز بود با پست قبلی اشتباه گرفتم
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد.
زمین باران را صدا می زند.
گردش ماهی آب را می شیارد.
باد می گذرد. چلچله می چرخد. و نگاه من گم می شود.
درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی


نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی


ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا

فروشند مفتاح مشکل گشایی


عروس جهان گر چه در حد حسن است

ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی


نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی


ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا

فروشند مفتاح مشکل گشایی


عروس جهان گر چه در حد حسن است

ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه که من گر باز بینم چهر مهرافزای او.............................تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند
صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست
امشب به یاد کیست که یادم نمیکند
 

سیامک ترکاشون

متخصص مباحث اجرایی عمران
کاربر ممتاز
یار بی پرده از در ودیوار در- -تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی وافتاب بلند- -روز بس روشن وتو در شب تار
گر زظلمات خود رهی بینی --همه عالم مشارق الانوار
چشم بگشا به گلستان وببین --جلوه اب صاف در گل وخار
زاب بیرنگ صد هزاران رنگ- - لاله وگل نگر در ان گلزار
پا به راه طلب نه از ره عشق- - بهر این راه توشه ای بردار
شود اسان زعشق کاری چند- -که بود نزد عقل بس دشوار
یار گو :بالغدو و الاصال --یار جو:بالعشی والابکار
صد رهت "لن ترانی"ار گویند --باز می دار دیده بر دیدار
تا به جایی رسی می نرسد-- پای اوهام وپایه افکار
بار یابی به محفلی -کانجا --جبرییل امین ندارد بار
پی بری گر به رازشان دانی-- که همین است سر ان اسرار
که یکی هست وهیچ نیست جز او --وحده لااله الا هو

از ترجیع بند :هاتف اصفهانی - ابیاتی که یادم مانده بود. از این ترجیع بند طولانی.
:gol:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار بی پرده از در ودیوار در- -تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی وافتاب بلند- -روز بس روشن وتو در شب تار
گر زظلمات خود رهی بینی --همه عالم مشارق الانوار
چشم بگشا به گلستان وببین --جلوه اب صاف در گل وخار
زاب بیرنگ صد هزاران رنگ- - لاله وگل نگر در ان گلزار
پا به راه طلب نه از ره عشق- - بهر این راه توشه ای بردار
شود اسان زعشق کاری چند- -که بود نزد عقل بس دشوار
یار گو :بالغدو و الاصال --یار جو:بالعشی والابکار
صد رهت "لن ترانی"ار گویند --باز می دار دیده بر دیدار
تا به جایی رسی می نرسد-- پای اوهام وپایه افکار
بار یابی به محفلی -کانجا --جبرییل امین ندارد بار
پی بری گر به رازشان دانی-- که همین است سر ان اسرار
که یکی هست وهیچ نیست جز او --وحده لااله الا هو

از ترجیع بند :هاتف اصفهانی - ابیاتی که یادم مانده بود. از این ترجیع بند طولانی.
:gol:
و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت
غصه هم ميگذرد...
انچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه هاي خود جامه ي اندوه ميوشان هرگز...
 

seyed*hamid

کاربر حرفه ای
Re: مشاعرۀ سنّتی

و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت
غصه هم ميگذرد...
انچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه هاي خود جامه ي اندوه ميوشان هرگز...
زر نبارید از آسمان به سرت
یا خودت دزد بودی یا پدرت!

sent by my GLX G5
 

Silence92

عضو جدید
کاربر ممتاز
زر نبارید از آسمان به سرت
یا خودت دزد بودی یا پدرت!

sent by my GLX G5[/QUOT
تا توانی دلی به دست آور .......................... دل شکستن هنر نمی باشد
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند رقیبان که تو منظور منی
دیگران گر بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند رقیبان که تو منظور منی
دیگران گر بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
 

seyed*hamid

کاربر حرفه ای

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مارا به مقام عشق راهی دادند در کوی خرابات پناهی دادند

درویشی و بیچارگی ما دیدند مارا هم از این نمد کلاهی دادند
در فراق تو تشنه می‌میرم

کز لبت قطره‌ای زلالم نیست


تو چو شمعی و من چو پروانه

با تو بودن به‌هم مجالم نیست
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر آن مجنون کنم
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما


در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما


عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما




 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما


در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما


عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما




آه اي دو چشم خيره به ره مانده
آري منم كه سوي تو مي آيم
ظلم است فراموشم کنی
نه صدايم و نه روشني
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا