مشاعرۀ سنّتی

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر آن مجنون کنم
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما


در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما


عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما




 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما


در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما


عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما




آه اي دو چشم خيره به ره مانده
آري منم كه سوي تو مي آيم
ظلم است فراموشم کنی
نه صدايم و نه روشني
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هم قادر و هم قاهر و هم اول و آخر

اول غم و سودا و به آخر ید بیضا


هر دل که نلرزیدت و هر چشم که نگریست

یا رب خبرش ده تو از این عیش و تماشا
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم قادر و هم قاهر و هم اول و آخر

اول غم و سودا و به آخر ید بیضا


هر دل که نلرزیدت و هر چشم که نگریست

یا رب خبرش ده تو از این عیش و تماشا
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب

آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان ها پر از پولک

آن شاخساران پر از گيلاس
 

vahid_007_006

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محتسب مستی به ره دید و گویبانش گرفت
گفت ای دوست، این پیراهن است افسار نیست

sent by my GLX G5

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر اید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت رو دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
 

seyed*hamid

کاربر حرفه ای
Re: مشاعرۀ سنّتی

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر اید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت رو دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
هفت خان عشق را رد کرده ام تا که بگیرم دست تو
بهر فتح قلب تو دقگر چه خانی مانده است؟

sent by my GLX G5
 

Silence92

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دلبر من ! ماه بازیگوش من
بی تو می پیچد به خود آغوش من
تا لبت سائیده بر فنجان من
جسم غم جاری شده در جان من
آه ، لب اینقدر آفت خیز نیست
تشنه را از بوسه ات پرهیز نیست
طعم باران می دهد لبهای تو
مزه جان می دهد لبهای تو
کاشکی من می شدم خال لبت
مثنوی هایم همه مال لبت
 

seyed*hamid

کاربر حرفه ای
دلبر من ! ماه بازیگوش من
بی تو می پیچد به خود آغوش من
تا لبت سائیده بر فنجان من
جسم غم جاری شده در جان من
آه ، لب اینقدر آفت خیز نیست
تشنه را از بوسه ات پرهیز نیست
طعم باران می دهد لبهای تو
مزه جان می دهد لبهای تو
کاشکی من می شدم خال لبت
مثنوی هایم همه مال لبت


تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان
نه تو ميماني نه اندوه نه هيچ يك از مردم اين ابادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت
غصه هم ميگذرد...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا