آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بی برگی
ليك ديدم كه تو به چهره امیدم
خنده مرگی
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بی برگی
ليك ديدم كه تو به چهره امیدم
خنده مرگی
اما من آن شكوفه اندوهم
كز شاخه های ياد تو می رویم
شب ها ترا بگوشه تنهائی
در ياد آشنای تو می جويم
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
در منی و اينهمه زمن جدا
با منی و ديده ات بسوی غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غير
روز و شب خوابم نميآيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبين به ترحم غلام را
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
امروز كه در دست تو ام مرحمتي كن
فردا كه شوم خاك چه سود اشك ندامت
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییتاکی زغمش چو شمع گریان باشم درآتش عشق اوفروزان باشمتا چند در انتظار او آئینه وارسرتا به قدم دیده حیران باشم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شومیا رب آن شاه وش ِ ماه رُخ ِ زُهره جَبین
دُر یکتــای که و گوهـر یکـدانـۀ کیست![]()
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم[/FONT]
یک نظر به دوستان کن که هزار بار از ان به[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا چند بسته ماندن در دام خود فريبي
با غير آشنايي، با آشنا غريبي؟[/FONT]
یک نظر به دوستان کن که هزار بار از ان به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |