با درود
نفرین کنی بر ایشان از دل و گر کسی نیز
نفرین کند بگوئی از صدق دل که آمین
نغمۀ مرغِ چمن جان پرور است
لیک در این ساز ،سوزی دیگر است
لیک در این ساز ،سوزی دیگر است
با درود
نفرین کنی بر ایشان از دل و گر کسی نیز
نفرین کند بگوئی از صدق دل که آمین
تا که روزی پیش آورد مشتری
ترمه ای خوش رنگ از جنس زری
با درود
یک وعدهی خود بسر نبردی
یک حاجت ما روا نکردی
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خود پیل
براتون تعجب آور نباشه چون سعدی گفته.
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خود پیل
براتون تعجب آور نباشه چون سعدی گفته.
لعلِ شاهد نشنیدم به این شیرینی
زلفِ معشوقندسدم به این زیبایی
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و مدد کاری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و مدد کاری نیست
در نمازم خم ابروي تو در ياد آمد
حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
تا دل هرزه گرد من رفت بچين زلف اودشمنِ من دید که با دوستم
روزِ حسد دست گزیدن گرفت
تا دل هرزه گرد من رفت بچين زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمي كند
معشوق چون نقاب زرخ برنمي كشددوستان در پرده می گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولتِ شبهایِ وصل
بگذرد ایامِ هجران نیز هم
معشوق چون نقاب زرخ برنمي كشد
هر كس حكايتي به تصور چرا كند
در بزمِ وصالِ دوست، از جامِ جمالِ دوست
چون مست شدی مشکن پیمانه و پیمان را
با درود
از من جدا مشو که توام نور ديدهاي
آرام جان و مونس قلب رميدهاي
تا شـــــمع قلندری بهائی افروخـــــت
از رشتهی زنار دو صـد خرقه بسوخت
دی پیر مغــــــان گرفت تعلــــــیم از او
و امروز، دو صـد مسله مفتی آموخت
"رباعيات شيخ بهائي"
و چه سخت است شوق سوزانندهي ديدار را با اشك سردم خاموش كردن....
و چه سخت است مثل تنها پرواز كردن است........
مثل تنها باريدن تنها ديدن تنها خنديدن
و مثل با تو بودن است........ سخت است........محال است.......زيباست....
نیش این مار هر آنکس که خورد میرد
و آنکه او مرد کجا زنده شود دیگر
بنه این کیسه و این مهره افسون را
به فسون سازی گیتی نفسی بنگر
بکن این پایه و بنیاد دگر بر نه
بگذار این ره و از راه دگر بگذر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |