مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قومی به جد و جهد گرفتن وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می کنن

حضرت حافظ

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که کند شکوه زهجران لب شیرینی[/FONT]​
 

danial_kj

عضو جدید
یاناندا عشقین چیراغی
مجلیسینه قربان اوللام
گوزللرین ساغلیغنا
باده اولوب جاما دوللام
یئنه گلیب سنی گوررم
یاریم منی اونتما.گه ل
شاعر چنگی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یاناندا عشقین چیراغی
مجلیسینه قربان اوللام
گوزللرین ساغلیغنا
باده اولوب جاما دوللام
یئنه گلیب سنی گوررم
یاریم منی اونتما.گه ل
شاعر چنگی

لب بسته ای ز گفتنِ رازِ نهان رهی
غافل که از زبانِ تو گویا تر است اشک
 

Z.I_engineer

عضو جدید
من وتو گم شدیم انگار تو این دنیای وارونه
که دریاشم پر از حسرت تو فکراشک بارونه
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جهان هرگز مشو مدیون احساس کسی
تا نباشد رایگان مهرت گروگان کسی


یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس

ببخشید دوستای گلم تشکر ندارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس

ببخشید دوستای گلم تشکر ندارم

ساقى و مطرب و مى جمله مهياست ولى
عيش بى يار مهيا نشود يار كجاست

 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
آفتاب است و، بيابان چه فراخ!

آفتاب است و، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت.
غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت.

در پس پرده‌يي از گرد و غبار
نقطه‌يي لرزد از دور سياه:
چشم اگر پيش رود، مي‌بيند
آدمي هست كه مي‌پويد راه.

تنش از خستگي افتاده ز كار.
بر سر و رويش بنشسته غبار.
شده از تشنگي‌اش خشك گلو.
پاي عريانش مجروح ز خار.

هر قدم پيش رود، پاي افق
چشم او بيند دريايي آب.
اندكي راه چو مي‌پيمايد
مي‌كند فكر كه مي‌بيند خواب.

مي‌كند فكر كه مي‌بيند خواب
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز

آفتاب است و ، بيابان چه فراخ! آفتاب است و ، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت در پس پرده‌يي از گرد و غبار
نقطه‌يي لرزد از دور سياه: چشم اگر پيش رود، مي‌بيند
آدمي هست كه مي‌پويد راه تنش از خستگي افتاده ز كار
بر سر و رويش بنشسته غبار شده ازتشنگي‌اش خشك گلو.
پاي عريانش مجروح ز خار هر قدم پيش رود، پاي افق
چشم او بيند دريايي آب اندكي راه چو مي‌پيمايد
مي‌كند فكر كه مي‌بيند خواب مي‌كند فكر كه مي‌بيند خواب

با درود


برواز پوست بیرون آی کین کار


نه کار توست کار مغز جان است
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ندانم عاشقم مستم چه هستم
همی دانم دلی پر درد دارم

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها​
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن​


نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
دردی است غیر مردن ان را دوا نباشد​
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن​
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
هركس كه دید روی تو بوسید چشم من
كاری كه كرد دیده من بی نظر نكرد
من ایستاده ام تاكنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چون نسیم سحر نكرد
 
  • Like
واکنش ها: vahm

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی که خیال دلستان رقص کند
یک جان چکند که صد جهان رقص کند

هر پرده که میزنند در خانه‌ی دل
مسکنی تن بینوا همان رقص کند
__________________

 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت ان کسی دارد که از تنها بپرهیزد
 

eehsan

عضو جدید
دلا امشب سفر دارم. چو سودایی به سر دارم. حکایتهای پر شرر دارم. چه بزمی با تو تا سحر دارم
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یا رب نیافتد به کسی کارکسی
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
 
  • Like
واکنش ها: VRWH

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که از اتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا در ره عشق او مجرد نشــــــوی

هرگز ز خودی خویش بیخود نشوی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا