مشاعرۀ سنّتی

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال منِ مست صوابی

ساقی! همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی؟ چه کتابی؟
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد




در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکتناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چندزان پیش که سبزه بردمد از خاکت
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

حافظ
می خوردن و شاد بودن آیین منستفارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیستگفتا دل خرم تو کابین منست
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خوردن و شاد بودن آیین منستفارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیستگفتا دل خرم تو کابین منست

تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
كو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
وهم باشد اینکه روزی دهر پایین آورد
پرچمی را که خدا پیش از ازل افراخته
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کانهم رخ خوب نازنینی بوده است
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو تکیه به مهتاب بده،من به تو گاهی
ای موی تو شب رنگ ترین نوع سیاهی

امید تویی، بی تو دلم در خفقان است
جان بی تو پریشان و جهان رو به تباهی
یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دل دید و با خود گفت دیده
چه میداند که از خود هم رمیده
چنان بگذشت حال و بَر نبودی
نمیدانی ز چشمم خون چکیده


 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز
در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز

شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز

 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

در این غوغا كه كس كس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه آن شادابي و شور است ، نه در دلها دگر نور است
نه آن صبح و سحر خيزي ، امان از
باد پاييزي!...
نه
دلبر در بر است اينجا،نه
شوري در سر است اينجا
نه
شوقي تا ز جا خيزي ، امان از باد پاييزي!...


 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست
 

یکی از بچه ها

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم


مــن دلبخواه خویش نجستم ولی خدا
با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا