ماییم و می و مطرب و این کنج خرابمرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه گوش استفهام
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آید ریزه های عظام
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
ماییم و می و مطرب و این کنج خرابمرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه گوش استفهام
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آید ریزه های عظام
نتوان دل شاد را به غم فرسودنبکوش اندر بهار زندگانی
که شد پیرایهٔ پیری، جوانی
حساب خود، نه کم گیر و نه افزون
منه پای از گلیم خویش بیرون
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی استنکوبد هیچ دستی بر سرت مشت
چه در کار و چه در کار آزمودن
نباید جز بخود، محتاج بودن
هر آن موری که زیر پای زوریست
سلیمانیست، کاندر شکل موریست
ای جانم.حبیب چقد این شعرو خوشگل خونده بود.خدا رحمتش کنهتوبه من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
![]()
دلم تنگ است و كس درد دل تنگم نميداند
به قانون غريبي هم غم ، آهنگم نميداند
![]()
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
![]()
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند مسئله ها را
یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود ...
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |