مشاعرۀ سنّتی

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

یکی بر سر شاخ ، بن می برید
خداوند بستان نگه کردو دید
بگفتا گر این مرد بد می کند
نه با من که با نفس خود می کند
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ
آری این
پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ


هوشنگ خان ابتهاج
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ
آری این
پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ


هوشنگ خان ابتهاج

گرازان به درگاه شاه آمدند / گشاده دل و نیک خواه آمدند
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در كتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سرِ هم می روند
هر یك از این صفحه ها، یك لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند


دگر باره اکوان بدو باز خورد / نگشتی بدو گفت سیر از نبرد
برستی ز دریا و چنگ نهنگ / به دشت آمدی باز پیچان به جنگ
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دگر باره اکوان بدو باز خورد / نگشتی بدو گفت سیر از نبرد
برستی ز دریا و چنگ نهنگ / به دشت آمدی باز پیچان به جنگ

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گهی شـدم همه تاب و به سنبل تو چمیدم
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]گهی شدم همه خواب و به نرگس تو نشستم
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]ز مـن مجـوی نـشان وفا و گر که بجویی
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]وفا همین که به یادت هنوز هستم و هستم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گهی شـدم همه تاب و به سنبل تو چمیدم
گهی شدم همه خواب و به نرگس تو نشستم
ز مـن مجـوی نـشان وفا و گر که بجویی
وفا همین که به یادت هنوز هستم و هستم


مشو تیز تا چاره کار تو / بسازم کنون نیز بازار تو
یکی نامه فرمایم اکنون به شاه / فرستم به دست تو ای نیکخواه
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مشو تیز تا چاره کار تو / بسازم کنون نیز بازار تو
یکی نامه فرمایم اکنون به شاه / فرستم به دست تو ای نیکخواه

ببخشید تشکرام تموم شده

هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هر بار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول می دهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببخشید تشکرام تموم شده

هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هر بار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول می دهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام

منم گفت شیراوژن و گردگیر / که گاهی کمند افکنم گاه تیر
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مگر دست گیرد جهاندار ما / وگرنه بد است اختر کار ما

ای پـــــــــــــــــیر خرابات که میخــــانه ندیدی!
ویرانه دل مــــــــــــــاست تو ویــــرانه ندیدی!
ای رند غزل پـــوش، که بر ســـــنگ، سرت خورد
از دوست چه دیدی که ز بــــــــــــیگانه ندیدی؟
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای پـــــــــــــــــیر خرابات که میخــــانه ندیدی!
ویرانه دل مــــــــــــــاست تو ویــــرانه ندیدی!
ای رند غزل پـــوش، که بر ســـــنگ، سرت خورد
از دوست چه دیدی که ز بــــــــــــیگانه ندیدی؟
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دشت بی تاب شبنم آلوده
چه کسی را بخویش می خواند؟
سبزه ها، لحظه ای خموش، خموش
آنکه یار منست می داند!

دل چرخ گردان بدو چاک شد / همه کام خورشید پر خاک شد
چنان شد که کس روی هامون ندید / ز بس گرد کز رزمگه بردمید
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل چرخ گردان بدو چاک شد / همه کام خورشید پر خاک شد
چنان شد که کس روی هامون ندید / ز بس گرد کز رزمگه بردمید

در بهار او ز یاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
می نهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونه های سوزان را
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبیی
آن شب قدر کزین تازه براتم دادند
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
و سالهاست برای خودش غمی دارد

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
و سالهاست برای خودش غمی دارد

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شماا پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر برخود کارها از روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شماا پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر برخود کارها از روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نازنینا، تو همان پاک ترین پرتو جامی
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]ای برای تو بمیرم، که تو تب کرده ی عشقی
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی[/FONT]
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
نازنینا، تو همان پاک ترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تب کرده ی عشقی
ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یارتویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا