مشاعرۀ سنّتی

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابر های بارانزاست


نیستی و نبودنت تنها غصه ی آفتابگردانهاست
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم

بسته بسته "کدوئین" خوردم و عاقل نشدم!
پدر عشق بسوزد... که در آمد پدرم!

بی تو دنیا به دَرَک! بی تو جهنّم به دَرَک!
کفر مطلق شده ام، دایره‌ای بی‌وترم
...
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم

بسته بسته "کدوئین" خوردم و عاقل نشدم!
پدر عشق بسوزد... که در آمد پدرم!

بی تو دنیا به دَرَک! بی تو جهنّم به دَرَک!
کفر مطلق شده ام، دایره‌ای بی‌وترم
...


مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه

آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت

آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت

بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است
زیبای من روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیبایی است
راز مرا از چشم هایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است
....

فاضل نظری
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است
زیبای من روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیبایی است
راز مرا از چشم هایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است
....

فاضل نظری


تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز


تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی

به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی

چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد

مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
یک بار به من قرعه‌ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر ... نه!
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
هر نا کس و کس مي کند آزار دل من


با آنکه به گيتي سر آزار کسم نيست

تقدیر ما اینست شیدایی و تنهایی
من بی تو مجنون و تو بی من باش لیلایی
من دست بر آزار کس هرگز نیالودم
ترسم که آخر برزنم بر کوس رسوایی
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
تقدیر ما اینست شیدایی و تنهایی
من بی تو مجنون و تو بی من باش لیلایی
من دست بر آزار کس هرگز نیالودم
ترسم که آخر برزنم بر کوس رسوایی


یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد

 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
قشنگ بود......




هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
چون خلوته غزل میذارم : )

می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند

آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است بنا نیست که تغییر کند

گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست
قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند

گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست
خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند

در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند

خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم
نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند

مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید
بشود مثل تو را آینه تکثیر کند

سیدتقی سیدی
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
چون خلوته غزل میذارم : )



دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

 

eng_majid

عضو جدید
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...



تا کی به تمنای تو یگانه
اشکم شود از چشم چو سیل روانه
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود


دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیری است دلم چشم براهت دارد
ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیری است دلم چشم براهت دارد
ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی

یک دم از خیال من، نمی‌روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
یک دم از خیال من، نمی‌روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام


من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم .

مرحوم امین پور


 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم .

مرحوم امین پور

موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بكشد
رود را از جگر كوه به دريا بكشد

گيسوان تو شبيه‌است به شب اما نه
شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد

خودشناسي قدم اول عاشق شدن است
واي بر يوسف اگر ناز زليخا بكشد

عقل يكدل شده با عشق، فقط مي‌ترسم
هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد

زخمي كينه‌ي من اين تو و اين سينه‌ي من
من خودم خواسته‌ام كار به اينجا بکشد

يكي از ما دو نفر كشته به دست دگري‌است
واي اگر كار من و عشق به فردا بكشد

فاضل نظری
 

eng_majid

عضو جدید

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم .

مرحوم امین پور

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببخشید البته ولی فکر کنم جای این دو مصراع باید برعکس باشه


ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه

زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
ببخشید البته ولی فکر کنم جای این دو مصراع باید برعکس باشه


ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا


خواهش میکنم
بله،حق با شماست..

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من می‌روم الله معک


تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس


ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک


در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک


گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک


بگشا پسته خندان و شکرریزی کن

خلق را از دهن خویش مینداز به شک


چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد


من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک


چون بر حافظ خویشش نگذاری باری

ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک



:gol:
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خواهش میکنم
بله،حق با شماست..

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من می‌روم الله معک


تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس


ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک


در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک


گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک


بگشا پسته خندان و شکرریزی کن

خلق را از دهن خویش مینداز به شک


چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد


من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک


چون بر حافظ خویشش نگذاری باری

ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک



:gol:
کردم سفر از کوی تو شاید روی از یاد
فریاد که جز یاد توام همسفری نیست
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که شاخه ها می گیرند رنگ تلاطی


تورا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلالجن شاخه ها رنگ سیاهی


یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
 

eng_majid

عضو جدید
خواهش میکنم
بله،حق با شماست..

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من می‌روم الله معک


تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس


ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک


در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک


گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک


بگشا پسته خندان و شکرریزی کن

خلق را از دهن خویش مینداز به شک


چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد


من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک


چون بر حافظ خویشش نگذاری باری

ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک



:gol:

کاش می شد پریشان تو باشم
یا نباشم یا از آن تو باشم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا