خواهش میکنم : )
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
خواهش میکنم : )
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است
خواهش میکنم : )
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه،یک روز همین،آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد!
تو هستی در دلم اما ! کنارم نیستی جاناتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داندتو را در آیینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
[FONT="]یک دست جام باده و یک دست زلف یار[/FONT][FONT="]تو هستی در دلم اما ! کنارم نیستی جانا
تو مثل رازِ شعری ، این میانه سخت پنهانی
پریشانی ، پریشان تر ز ابیاتِ پریشانم
نمی دانم که می مانی کنارم یا نمی مانی!
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
تو اگر به هر نگاهي ببري هزاراها دل
نرسد بدان نگارا كه دلي نگاه داري
...ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
[FONT="]یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم [/FONT]ترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیستمنم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است نازنین
شاملو
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بادوستان مروت با دشمنان مدارا
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
تا دیده ام تو را
خاموش بوده ای
در ذهن همگان
بیگانه بوده ای
فراموش بوده ای
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بادوستان مروت با دشمنان مدارا
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
میان وصل و هجر و درد و درمان
پسندم آنچه را جانان پسندد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |