مشاعرۀ سنّتی

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آفرین
البته با اجازتون پرش کردم :whistle:






سیگار میکشید :Ph34r::D

همت بلند دار که مردان روز گار

ازهمت بلند به جایی رسیده اند
مارکه ؟ممنون
[FONT=&quot] دلم گرم است می دانم ، که می داند[/FONT]
[FONT=&quot] بدونِ لطف او ، تنهای تنهایم[/FONT]
[FONT=&quot] اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی ،[/FONT]
[FONT=&quot] اما دلم گرم است ، می دانم [/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مارکه ؟ممنون
دلم گرم است می دانم ، که می داند
بدونِ لطف او ، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی ،
اما دلم گرم است ، می دانم

نه پایتخت ونزوئلا از این سیگار بدرد نخور منظورمه همون تیر و بهمن خودمون :دی
در ادامه جور روزگار سیگارشم باید بدرد نخور باشه

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمله
ا
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه پایتخت ونزوئلا از این سیگار بدرد نخور منظورمه همون تیر و بهمن خودمون :دی
در ادامه جور روزگار سیگارشم باید بدرد نخور باشه

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمله
ا
[FONT=&quot]اگر احساس به خاموشی مطلق برسد [/FONT]
[FONT=&quot] باز هم عاطفه ای هست میان من و تو.[/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وقت است که بر لب شکفد غنچه ی لبخند
تا چند به دل لاله ی داغینه توان کاشت؟

تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ

نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ
 

چاو شین

اخراجی موقت
تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ

نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ
گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است
جانست ز آسیاش سنگ زیرین
این صورت بی‌قرار بالایین است

مولوی
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است
جانست ز آسیاش سنگ زیرین
این صورت بی‌قرار بالایین است

مولوی

تا عمر مرا فلک به غم پیموده است
گوشم به فغان اهل شیون بوده است

امروز شنیده ام ز عرفی، بی تو
در خواب که چرخ هم نشنوده است
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
تا عمر مرا فلک به غم پیموده است
گوشم به فغان اهل شیون بوده است

امروز شنیده ام ز عرفی، بی تو
در خواب که چرخ هم نشنوده است

ترک دین و دل نمودم،ترک جان هم میکنم
غیر تو، من هرچه گویی ترک آن هم میکنم

 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترک دین و دل نمودم،ترک جان هم میکنم
غیر تو، من هرچه گویی ترک آن هم میکنم


معموری عقل فضلهٔ ویرانی ست
سرمایهٔ علم خاک بی سامانی ست

بازارچهٔ حیرت ما آبادان ست
که افتاده متاع و غایت ارزانی ست
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
معموری عقل فضلهٔ ویرانی ست
سرمایهٔ علم خاک بی سامانی ست

بازارچهٔ حیرت ما آبادان ست
که افتاده متاع و غایت ارزانی ست
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
محبت آتشی در جانم افروخت *** که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی **** که خیاط اجل میبایدش دوخت
تا من چشم مست تو دیدم
ز ساغر عشقت دو جرعه چشیدم
شد زمین مست، آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست


پ.ن: با اجرای فوق العاده زیبای استاد عزیز علی اصغر شاه زیدی
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
محبت آتشی در جانم افروخت *** که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی **** که خیاط اجل میبایدش دوخت

تو از سلاله سروی بلند و بالا باش
شکستنی مشو ایستاده باش پایا باش
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو از سلاله سروی بلند و بالا باش
شکستنی مشو ایستاده باش پایا باش

شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند

یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز

شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند

یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند


در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا بوی زلف یار در ابادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
تا آب شدم سراب دیدم خود را
دریا گشتم حباب دیدم خود را
آگاه شدم غفلت خود را دیدم
بیدار شدم به خواب دیدم خود را
:w09:
شعر: مولانا
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
تا آب شدم سراب دیدم خود را
دریا گشتم حباب دیدم خود را
آگاه شدم غفلت خود را دیدم
بیدار شدم به خواب دیدم خود را
:w09:
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوش سودای رخش گفتم زسر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
:دی
مرا نه سر نه سامان افریدند
پریشان پریشان افریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرااز خاک ایشان افریدند
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
مرا نه سر نه سامان افریدند
پریشان پریشان افریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرااز خاک ایشان افریدند
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دلا خو کن ب تنهایی ک از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد ک از تن ها بپرهیزد..
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلا خو کن ب تنهایی ک از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد ک از تن ها بپرهیزد..
آفرین
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
این درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست، من مست چنانم که شنفتن نتوانم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا