من هم شبی به شهر تو، ره جستم، ای هوس
من هم لبی زجام تو تر کردم، ای گناه!
زان لب، هزار ناله فروخفته در سکوت!
زان شب، هزار قصه فرو مرده در نگاه!
همه هست آرزویم ک ببینم از تو رویی
چ زیان تو را ک من هم برسم ب آرزویی؟؟
من هم شبی به شهر تو، ره جستم، ای هوس
من هم لبی زجام تو تر کردم، ای گناه!
زان لب، هزار ناله فروخفته در سکوت!
زان شب، هزار قصه فرو مرده در نگاه!
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
همه هست آرزویم ک ببینم از تو رویی
چ زیان تو را ک من هم برسم ب آرزویی؟؟
نام تو بر لب او بود ، که تنها می رفت
برو خوش باش که او بی تو از اینجا می رفت
وقت رفتن نه فقط از غم تو ماتم داشت
غمش این بود که از عشق تو خیلی کم داشت
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
یار باماست چه حاجت که زیادت طلبیمترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
از هردوی دوستان به خاطر هماهنگیشون تشکر میکنم :دی
یار باماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
ساقیا امشب که مستم لطف کن خونم بریز
ورنه چون فردا شود رنج خمارم می کشد
ساقیا امشب که مستم لطف کن خونم بریز
ورنه چون فردا شود رنج خمارم می کشد
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایمدوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
می تواند که تو را سخت زمینگیر کندنیست در لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تومباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
چ شانسی داری تو دختر خخمباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است بنا نیست که تغییر کند
....
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چ شانسی داری تو دختر خخ
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کسی واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
دامن دشت گر از ناله مجنون خالیست
کمر کوه پر از زمزمه فرهاد است
روزگاریست که بی روی تو کار من ودل
روز افغان وسحر نا له وشب فریاد است
ميل من سوي وصـال و قصد او سوي فـراقتا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
چ شانسی داری تو دختر خخ
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کسی واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم استميل من سوي وصـال و قصد او سوي فـراق
ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدماشا... باشهاتی اون شکلک اسپندت کو
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
ماشا... باشهاتی اون شکلک اسپندت کو
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
دوست دارد یار این آشفتگیچشام شور نیس.نترس خخخخخخخ
نگار من ک ب مکتب نرفت و خط ننوشت
ب غمزه مساله آموز صد مدرس شد
چشام شور نیس.نترس خخخخخخخ
نگار من ک ب مکتب نرفت و خط ننوشت
ب غمزه مساله آموز صد مدرس شد
فک کنم من عامل بی نظمیمتا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
آنکه او شاهست او بی کار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
دوبارهفک کنم من عامل بی نظمیم
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
مشاعره رو مثل تالار زنگ تفریح نکندوباره
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
بمردنی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
:دی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |