z.meraz
عضو جدید
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
از ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
از ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
دلی سربلند و سری سر به زیردوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
دفتر صوفی سواد حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هرمژه چون سیل روانه
هرگز نمیرد ان که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ نگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ نگو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
.
.
.
شب خوش
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
ممنون از همراهیتون....شبتون آروم
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بر روی تو ای سرو گل اندام حرام است
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند .............................. واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندتو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند .............................. واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
تو ای جان و دل من هستی من ........................ تو ای در شام غم ها مستی مندر این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کـلاغان قیل و قال پرست
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کـلاغان قیل و قال پرست
تو ای جان و دل من هستی من ........................ تو ای در شام غم ها مستی من
تا کى دل من چشم به در داشته باشد؟
اى کاش کسى از تو خبر داشته باشد
دیدم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
شبتون به خیر
دیدم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
هر بیت از آن قصیده به از صد رساله بود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادنددیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
از در درآمدی و من از خود به درشدمدل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبایی را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |