تقلب میکنید کامل تقلب کنید!!بـــــهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی!
شیخ بهایی
مث من : ))
یک نفس شادی و یک عمر مصیبت !؟ ستم است
مـدت عـیش بـــه انــدازه ی غــم بــایستــی ..
آخرین ویرایش:
تقلب میکنید کامل تقلب کنید!!بـــــهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی!
شیخ بهایی
ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺫﺍﺕ ﻣﺮﺍ, ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ....!مباد قطره ی اشکی میان لیقه بیفتد
سیاه بخت شود اشک و در مضیقه بیفتد
به خط خوش بنویسید اشک دیده بر آن است
که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد
...
سید مهدی موسوی
در کارگه کوزه گری کردم رایﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺫﺍﺕ ﻣﺮﺍ, ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ....!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ...ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ...!
جالبه.. شاعرش آقاست!! (ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﮐﺮﻡ ﺯﺍﺩﻩ)
یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستمدر کارگه کوزه گری کردم رای
بر پله چرخ دیدم استاد بپای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای
یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
شاید مخاطبش زنش بوده!!ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺫﺍﺕ ﻣﺮﺍ, ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ....!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ...ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ...!
جالبه.. شاعرش آقاست!! (ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﮐﺮﻡ ﺯﺍﺩﻩ)
شادي ندارد آنکه ندارد به دل غميمی روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
شاید مخاطبش زنش بوده!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ، ...ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ...! زنم= خانوم جان :دی
یار آن بود که صبر کند بر جفای یارمو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجامم چنين ديدي
در دلم باريدي... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آیدرو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است
ما ز یاران چشم یاری داشتیمتیرگیها را به دنبال چه میکاوم؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟
نه...دگر هرگز نمیاید به دیدارم
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه مندهد به خلوت دل، وعده ی وصال مرا
هزار حیف، کسی نیست تا گواه شود!!
دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در برکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بدر کامل و هر پگاه دیگر
هر قله و هر درخت و هر انسان دیگر را.
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش"منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن"
خیال توبه ندارم، چرا نمی فهمی؟
:|
"منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن"
خیال توبه ندارم، چرا نمی فهمی؟
:|
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
تلخ کامم ، که به غمخواری من بنشیند ؟شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لـذت لامـذهـب تـو ...لاکتــابـم کـرده اسـت
تلخ کامم ، که به غمخواری من بنشیند ؟
شاد از آنم که به غمها بگذارید مرا
دل دیوانۀ عاشق ، نشود پند پذیر
بهتر آنست به خود وا بگذارید مرا
چراغی کهنه ام، وقت است خا موشم کنی، کم کمآن عشق ک در پرده بماند ب چ ارزد؟؟؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ!
چراغی کهنه ام، وقت است خا موشم کنی، کم کم
من آن افسانه ام باید فراموشم کنی، کم کم
من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم..!
مرد چشم و گوش بسته، مشکلاتش کمتر است
شاه بزدل، احتمال کیش و ماتش کمتر است!
با زبان شاعران شهر خود بیگانه است
آب با بنزین که باشد، اختلاطش کمتر است!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |